حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ق.ظ

مباهله

به تناسب روز مباهله


وقت آن آمده که حق به حقیقت برسد

وقت آنست که باطل به هزیمت برسد


همه دارایی این جبهه طاغوت دگر

به مسلمان ز منافق به غنیمت برسد


نوبتی هم که بود نوبت امروز دگر

به غضب بعد دو صد حرف و نصیحت برسد


بد نباشد که چو اعلان خطر هم به نظر

گوشه‌ی معجزه‌ی دین و شریعت برسد


باید امروز به گوش همه‌ی مردم شهر

جمله‌ی «نیست جز این راه و طریقت» برسد



کل اعداد در این قلب ملخص بشود

قدرت یک عدد پنج مشخص بشود





آی نجران مسیحی به چه تو مفتخری

به کدامین هنر و شأن و فضیلت نگری


یا خدا یا که علی لیک یکی زین دو نفر

داده بر حضرت مریم ز کرم گل پسری


اگر آن روز مسیحا نفس عیسی شده است

لحظه‌ای کرده چو از خانه‌ی حیدر گذری


شب معراج خدا کل حقایق را گفت

با همین صوت علی داد چو بر من خبری


گفت لولاک و سپس از سخنش فهمیدم

من شدم «هست» چو از جانب او شد نظری


وحی آمد ز خداوند فإن حاجّک...

که خودت را تو به همراه خودت هم ببری



همه‌ی حکمت این واقعه در این سخن است

این منم من علی ام من خود او او چو من است




خاتم دین منم و درّ ثمین فاطمه است

مهر امضای نبوت به یقین فاطمه است


نقطه‌ی مرکز این پنج فقط یک نفر است

حلقه‌ی وصل من و این سه نگین فاطمه است


آی نجران مسیحی به خودت آی دگر

مالک این فلک و عرش برین فاطمه است


شرح لولاک تو را گفتم و اکنون بنگر

علت خلقت حیدر که همین فاطمه است


ذات حق گر به کسی گفت ز اعجاب رخش

اندکی هم به کنارم بنشین فاطمه است


ذات او منحصر ظرف زمان نیست بدان

مادر گل پسر ام بنین فاطمه است



بیت ترکیب فقط حرف دل شاعرهاست

نیم از سلسله‌اش مادرم اما زهراست




نوبت بعد رسیده‌است به جولان حسن

ای مسیحی بنگر قدرت برهان حسن


می‌شناسند همه شهرت جود و کرمش

ملک و جن و بشر ریزه‌خور خوان حسن


آی نجران مسیحی به خودت آی و ببین

آسمان بسته به یک حرکت دستان حسن


منتظر باش و نگر صحنه‌ی آن معرکه را

شتر سرخ زمین خورده ز طوفان حسن


قول دادم که شوم روز جزا با عجله

من خودم شافع این خیل محبان حسن


مزه‌ی جود و کرم بخشش و احسان و عطا

بچشد سائل عارف ز سر نان حسن


من رسولم ولی امروز خودم معترفم

امتم گشته پریشان و مسلمان حسن



قرص ماه رخ زیبای حسن را عشق است

سفره‌ی پهن و مهیای حسن را عشق است




خوب بنگر که رسد نوبت دیدار حسین

ای مسیحی بنگر شوکت دربار حسین


هم شما هم همه‌ی پیش و پس نسل شما

بشتابید سوی کشتی جادار حسین


نام اسلام اگر زنده بماند شده چون

امتم تا ابدالدهر گرفتار حسین


به دل آدم و هم عیسی و هم نوح و خلیل

مانده این حسرت عظمی که نشد یار حسین


بد به دل راه نده؛ بهر شفاعت کافیست

دوستی با یکی از این همه زوار حسین



التفاتی به دل شاعر بدحال حسین...

ببرم کرببلا جان من امسال حسین...



آی دنیای پرادبار دلت می آید

دار پر محنت و آزار دلت می آید


آی نجران مسیحی تو بگو بسته شود

دست این حیدر کرار دلت می آید


یا که این دختر من بشنود از گل کمتر

پشت در ناله زند زار دلت می آید


حسنم پیر شود در غم آن ضربه که وای...

مادرش خورد ز دیوار دلت می آید


پسر دختر من گر که شود با لب خشک

کنج گودال گرفتار دلت دلت می آید


دختر دختر من زینت ما پنج نفر

بشود راهی بازار دلت می آید



ذکر هر روزه‌ی جبریل امین بر لب بود

بر سر اهل کسا روح عبا زینب بود


شعر اشعار روز مباهله 24 ذی الحجه حسین کریمی مباهله نجران مسیحی

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند...

باز امشب هم دلم تا مشهدش پر می‌زند

دور گنبد بال‌وپر مثل کبوتر می‌زند


کفتر جلد دلم مانند آهو می‌شود

روی خاک پای شه بوسه مکرر می‌زند


زائری خیره به گنبد ساعتی ماند و سپس

با ادب زانو زد و سجده به محضر می‌زند


هر طرف را بنگری دارد گدایی حاجتی

گوشه‌ی هر صحن و هر جا یک گدا در می‌زند


زائری از خود رها شد پر کشید و برنگشت

درب این میخانه را مستانه با سر می‌زند


آن‌طرف‌تر یک نفر شد از جوابش ناامید

این خطا چون از گدای نابلد سر می‌زند


چشم جانش را گشودند و ز پشت پرده دید

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند


لحظه‌ای که محو گنبد غرق صحنش می‌شویم

با توجه سر به ما مانند مادر می‌زند


زائری آمد حرم حاجت گرفت و زود رفت

این گدا از دیگران در را چو بهتر می‌زند


داد آقا را قسم قبل از طلب جان جواد

این‌چنین بر حاجتش او مهر زیور می‌زند


گفت آقا جان خودت گفتی به فرزند شبیب

هر مکان و هر زمان بر قلبت آذر می‌زند


روضه‌ی جد غریبم را بخوان و گریه کن

لحظه‌ای که بوسه بر لب‌های اکبر می‌زند



شعر اشعار میلاد ولادت امام رضا مشهد زیارت

۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۱
حسین کریمی
شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۶ ب.ظ

از قضا سرکنگبین در این حرم صفرا فزود...

ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها


می وزد در این حرم عطر گل یاس کبود

ای به این صحن و سرا از جانب موری درود

بر غبار درب جنت می زنم اینجا سجود

از قضا سرکنگبین در این حرم صفرا فزود

گریه هرچه شد فزون شادیّ زائر بیشتر


باز امشب با دلم من راهی قم می شوم

در حرم در بین زائرهای او گم می شوم

لحظه ای هم پیش کفترها چو گندم می شوم

بین سیل جمعیت غرق تلاطم می شوم

مِی اگر از قم بجوشد شور شاعر بیشتر


در حرم من آشنا هستم کجا بیگانه ام؟

پشت این دروازه ی ساعت شده میخانه ام

راحتم اینجا شبیه منزل و کاشانه ام

هیچ فرقی چون ندارد این حرم با خانه ام

این مسافر خو گرفته از مجاور بیشتر


قم نگو گو مأمن و گو جنت‌الاعلای ما

گو به این خاک بهشتی کوکب شب‌های ما

گشته از نام بلندش مفتخر دنیای ما

فکر او بوده همیشه بهترین رؤیای ما

زائرانش از بناها در معابر بیشتر


بشنو بانو این سلامی که رسد از جان من

می دهم بر تو سلام ای خواهر سلطان من

مشهد و شیراز و قم شد فخر این ایران من

گفته بودی بی رضا دنیا شده زندان من

سینه ات تنگ رضا بود این اواخر بیشتر


آمدی یک شهر آمد بهر استقبال تو

شیعیان در هر طرف دور و برت دنبال تو

قبله‌ی قم بعد از این شد صورت تمثال تو

این زمین باشد از این پس گوشه‌ی اموال تو

شأن تو در شهر باشد از مهاجر بیشتر


میچکد باران گل از روی هر بام و سرا

فرش راهت گشته دلها از ورودی تا کجا

محترم‌تر میشوی چون هم تویی اخت‌الرضا

هم خودت داری هزاران فضل و داری مرحبا

احترامت میکند قم از مسافر بیشتر


عمه زینب هم مسافر شد نه اما چون عزیز

مضطرب بود و پی یک راه چاره یک گریز

خاک عالم بر سر این قافیه ریزد... کنیز...

درد دارد طعنه‌ها و تهمت و دشنام و نیز

ضربه‌ی سنگ مسلمانان ز کافر بیشتر


شعر اشعار مدح ولادت میلاد حضرت فاطمه معصومه قم حرم حسین کریمی

۳ نظر ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۴۶
حسین کریمی
شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ب.ظ

پیرمرد است و زمین خوردن او سخت‌تر است...

شهادت امام صادق علیه‌السلام

 

 

پیرمرد است و زمین‌خوردن او سخت‌تر است

پابرهنه به لگد بردن او سخت‌تر است


پشت پیراهن او وای چرا پاره شده

وسط سجده ز جا کندن او سخت‌تر است


خواست آرام کند دخترکان نگران

شعله افتاد چو بر گلشن او سخت‌تر است


میخ در داغ شود زخم عمیقی بزند

پیرهن نیز که چسبیدن او سخت‌تر است


پیرمرد است چرا در پی مرکب بدود

اینچنین با عجله رفتن او سخت‌تر است


دست او زخم شده بس که گره کور شده

بند اگر زبر شود بستن او سخت‌تر است


نه عبایی به تنش مانده نه عمامه چرا

وسط کوچه دعا کردن او سخت‌تر است


نانجیبانه چرا حرمت او بشکستند

از حجر نیز دل دشمن او سخت‌تر است


به علی‌اکبر خود با سر زانو برسید

پیرمرد است و زمین‌خوردن او سخت‌تر است


چقدَر نیزه به لب‌های کویرش زده‌اند

با چنین وضع که بوسیدن او سخت‌تر است

 

شعر اشعار روضه مرثیه شهادت امام جعفر صادق

۲ نظر ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
حسین کریمی
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

هشت شوال - تخریب بقیع

هشت شوال - تخریب بقیع

 

 

می‌چکد غربت چو بارانی ز معنای بقیع

اوج غربت می‌شود معنا ز شب‌های بقیع


می‌فرستم کفتر جلد دلم را سمت آن

می‌نشیند با ادب محو تماشای بقیع


نیست حتی نور شمعی در سرای این حریم

نیست حتی یک نفر در کل پهنای بقیع


زائرش هر شب ستاره ماه و باد و آسمان

گنبد این بقعه باشد سقف مینای بقیع


روز هم چون می‌رسد خورشید زائر می‌شود

سایه پنهان می‌شود از هرم گرمای بقیع


ناگهان جا می‌خورد تا روضه‌خوانی می‌رسد

زائری که آمده از شوق رؤیای بقیع


بغض سختی می‌زند چنگی به جان زائرش

بی‌صدا هق‌هق کند از درد نجوای بقیع


بی‌صدا مثل حسن مانند زینب چون حسین

لحظه‌ی غسل علی بر جسم زهرای بقیع


لحظه‌ای که غسل بر بازو و پهلو می‌رسد

با صدا شد بعد از آن فریاد مولای بقیع

 

شعر اشعار روضه بقیع سالروز تخریب بقیع قبرستان مدینه هشت 8 شوال

۱ نظر ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

فرصت قدر هم ز کف رفته

مناجات

 

 

رو به اتمام می‌رود رمضان

فرصت قدر هم ز کف رفته

کاروان می‌شود مهیا، من

دست و پایم به صد گنه بسته

 

خوب‌هایت نیامده رفتند

برگه‌ی عفو دست تک‌تکشان

از کرم داده‌ای و این منِ بد

هیچ سودی نبرده از رمضان

 

تا سحر من تمام شب‌ها را

گریه کردم ولی کسی نشِنید

بس که عمرم به معصیت رفته

سوز آهم به آسمان نرسید

 

بر‌نمی‌آید از چو من توبه

مثل هر سال من عوض نشدم

روز از نو دوباره روزی من

شد خجالت ز روزگار خودم

 

شرم دارم ز خواندن اسمت

بس که پوشانده‌ای وجودم را

هی جری‌تر شدم گنه کردم

من نفهمیده‌ام فرودم را

 

التماس دعا به من گفتند

مردم بی‌خبر ز روز و شبم

بس که از من تو منتشر کردی

حسناتی که کرده‌ای لقبم

 

قسمت می‌دهم به حق حسین

چند روزی که مانده دریابم

عوضم کن مرا ز نو تو بساز

قسمت می‌دهم به اربابم

 

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۸
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۶ ب.ظ

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

مناجات

 

 

میان قلب من و تو گنه شده حائل

دگر برای من انگار توبه شد مشکل

 

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم

ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل

 

گذشت عمر گرانمایه من همان هستم

به جز غرور و مصیبت نشد مرا حاصل

 

تمام عمر خطا و همیشه غرق گناه

دلم گرفته خدایا از این همه باطل

 

چه شد مرا بنشاندی کنار خوبانت

چه شد که خورده نگاهت به خاک ناقابل

 

چرا میان سرایت مرا رهم دادی

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

 

من خراب کجا و دعا و توبه کجا

منی که لکه‌ی ننگم برای این محفل

 

تمام کن ز کرامت تو لطف و احسان را

بگو که گشته مرا نیز رحمتت شامل

 

به یک نگاه طلا کن تو خاک قلبم را

نگاه کن ز کرم بر وجود این سائل

 

به حق لحظه‌ی سختی که خواهرش افتاد

همین که دید رسیده ز پشت سر قاتل

 

صدای هلهله آمد ز لشگر کفار

ز زیر چکمه نگاهش به خیمه شد مایل

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۶
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۳ ب.ظ

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام

 

 

نور زیبای محبت به جهان آمده است

معنی لطف و کرامت به بیان آمده است

و سخاوت به تجسم به زبان آمده است

ز پس پرده نجابت به عیان آمده است

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

صحبت از نام بلندی به میان آمده است

نام زیبا و مسمای حسن را عشق است

نفس پاک و مسیحای حسن را عشق است

 

مثل امروز خدا طرح کرم اندازد

تب عاشق شدنش را به سرم اندازد

شوق پرواز به این بال و پرم اندازد

به دل فرشچیان نقش حرم اندازد

به تماشای سعادت گذرم اندازد

بر لب فاطمه «جانم پسرم» اندازد

اشک خوشحالی بابای حسن را عشق است

قرص ماه رخ زیبای حسن را عشق است

 

دل عشاق نشسته به سر راه حسن

گردش هر شب و هر روز به دلخواه حسن

میهمان گشته خدا بر رطب ماه حسن

آسمان بسته به یک غمزه‌ی کوتاه حسن

خشک‌سالی است پس از لحظه‌ی اکراه حسن

قطراتی چکد از خنده‌ی گهگاه حسن

مادر محو تماشای حسن را عشق است

خنده‌ی بر لب زهرای حسن را عشق است

 

دست ما در همه ی عمر به دامان حسن

ما که هستیم؟ بدانید گدایان حسن

قوت ما چیست؟ کمی از نمک و نان حسن

دین ما چیست؟ بخوانید مسلمان حسن

خوشبحال قدمی که شده مهمان حسن

همه ی عمر نشستیم سر خوان حسن

سفره‌ی پهن و مهیای حسن را عشق است

در کرم رتبه‌ی والای حسن را عشق است

 

مستی ما که ز می نیست ز جام حسن است

دل ما همچو کبوتر سر بام حسن است

بهترین لذت هر صبح سلام حسن است

حُسن معنای کرم نقطه‌ی نام حسن است

دین وایمان و معارف به کلام حسن است

عسل شور شهادت که به کام حسن است

ادب قاسم رعنای حسن را عشق است

قامت میوه‌ی دنیای حسن را عشق است

 

شعر اشعار مدح میلاد امام حسن مجتبی نیمه رمضان حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

مناجات

 

 

چه بر سر من آمده که گریه نیست کار من

گناه و معصیت شده تمام روز بار من

 

ببین چه بی‌صفا شدم که اشک چشم من کم است

تمام عمر نفس من چه بد شده سوار من

 

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

به خون دیده گریه کم به حال روزگار من

 

میان جمع معصیت همیشه راه من رسید

دگر نمانده یک نفر ز عاشقان کنار من

 

همیشه حاضرم زمان ناسپاسی و گنه

زمان لذت دعا و بندگی شد عار من

 

فقط گناه و معصیت فقط غرور و اشتباه

فقط همین رسد به من ز توشه‌ی مزار من

 

چه بر سر من آمده چرا عوض نمی‌شوم

نمانده پیش ربّ من خسی از اعتبار من

 

قسم به زینب و قسم به شعله‌های معجرش

ببین مرا خدای من ببین تو اعتذار من

 

قسم به لحظه‌ای که رو به قتلگه نمود و گفت

برادرم ببین مرا شکسته شد وقار من

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۱
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ

نزن مرا به عقوبت...

مناجات

 

 

نزن مرا به عقوبت که من زمین خوردم

نزن مرا که ز نفسم به معصیت خوردم

 

دلم گرفته خدایا بیا و کاری کن

ز فرط معصیت و ناسپاسی افسردم

 

گذشت عمر گران‌مایه با حماقت‌ها

چه بِه که قبل جوانیّ خویش می‌مردم

 

همیشه وقت دعا و زمان فهمیدن

به مشکلات و هزاران بهانه برخوردم

 

ز شرم من نتوانم بخوانم اسمت را

که آبروی خودم را به پیش تو بردم

 

ز جرئتم نبُوَد گر که معصیت کردم

ببخش بنده‌ی خود را اگرچه آزردم

 

فدای دخترکی که به مرد جنگی گفت

نزن مرا به خشونت که من زمین خوردم

 

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۸
حسین کریمی
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ق.ظ

همه گویند بیا...

نیمه شعبان


همه گویند بیا

همه‌ی زائرها

مادران شهدا

کاروانی که پیاده به حرم آمده و ذکر گرفته به دو صد شور و نوا

ذکر جانم یا رضا

همه گویند بیا

زیر لب مادر پیری که به در دوخته چشمان و‌ دلش

استخوانی برسد

یا پلاکی برسد

یا نشانی برسد

خبری نیست خدا از پر گلبرگ گلش

زیر لب ذکر گرفته تو بیا

همه گویند بیا

پیرمردی وسط صحن دلش گم شده است

بی خود از خود شده و گریه امانش ندهد

زائری ویلچری خورده نگاهش به حرم بعد چهل سال دراز

محو گنبد شده و زمزمه و ذکر و نیاز

به چه زیباست حرم

کار مولاست کرم

همه گویند بیا

کودکان غزه

دختر فال فروش سر این کوچه‌ی ما

آنطرف‌تر دو سه تا دست‌فروش و دو سه تا مانده‌ی در راه و گدا

مادران یمن و موصل و بحرین و حلب

بانویی که به اسارت وسط لشگر داعش ببرند

زیر پا رفته از این واقعه تلخ گذر غیرت یک مرد عرب

وسط بمباران

مادری از نفس افتاد پی فرزندش

گم شده دلبندش

همه گویند بیا

وسط جاده صحن نجف تاحرم کرببلا

همه گویند بیا

خادم آن موکب

زائر خسته‌ی راه

چای نوشید و کمی اشک چکید از چشمش

می کشید از دل آه

هر قدم گفت بیا

تا جوانیم بیا

در همین فکر دل‌انگیز بمانیم بیا

هم‌قدم با خودتان

پا به پای خودتان

وسط صحن حسین

وعده ما نیمه شب سکوی بین الحرمین

روضه خواندن با تو

گریه کردن با من

آرزو عیب که نیست

به چه زیبا بشود

به چه غوغا بشود

همه گویند بیا

خادم آن موکب

رفت در فکر و خیالی که تو آنجا باشی

گفت با خود که چه زیبا بشود خادم آقا باشی

یک شبی بین همین موکب ما صبح کند

من خودم خادم او

چای را دست خودم دست نگارم بدهد

به زمستان وجودم نگهی کرده و از لطف بهارم بدهد

آرزو عیب که نیست

تو بیا عشق به معنا برسد

و کویر دل این منتظران نیز به دریا برسد

تو بیا تا که جوانیم بیا

تا خود صبح تو را عشق بخوانیم بیا

عمو عباس چو مشکش به زمین خورد دلش گفت بیا

مادرت پشت در افتاد بیا

فضه را گفت که افتاد بیا

عمه زینب جلوی چند غریبه به زمین خورد بیا

دختری در وسط خیمه‌گه سوخته از خواب پرید و پابرهنه به روی خاک دوید و کسی از پشت رسید و با غضب گیسوی نازش بکشید و به زمین خورد بیا

علی اکبر که زمین خورد پدر مُرد بیا

یک نفر پیرُهن جد غریبت وَ کسی خاتم انگشتر و انگشت و کسی هم سر او برد... بیا



شعر اشعار نیمه شعبان امام مهدی میلاد انتظار فرج ظهور

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۸
حسین کریمی
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ق.ظ

در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند...

شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام



در کنج سیه چال شب و روز تفاوت که ندارند

از غصه‌ی تو خیل ملائک همگی ناله برارند

 

آن ساقِ به‌هم‌ریخته و طعنه و دشنام در افطار

این گوشه‌ی غم‌ها و یکی از سند آن دوهزارند

 

پیداست ز خونی که ز پایت به زمین می‌چکد هر شب

در این غل و زنجیر دو تا ساقِ خمت تحت فشارند

 

آن مرد نگهبانِ عبوسی که زبانش بد و هرزست

طرز سخن و عادت او سخت‌ترین درد حصارند

 

از شوکت و از حرمت بر جسم نحیفت خبری نیست

باید بدنت را روی این تخته‌ی چوبی بگذارند

 

چون نیست رضا دوروبر و فاطمه هم پشت سرت نیست

بر دوش غلامان بدن پاک تو را پیش بیارند

 

اما بدنت را کفنی داده و تشییع نمودند

در کرب‌و‌بلا جسم شهنشه به سمِ اسب سپارند



شعر اشعار شهادت روضه موسی بن جعفر امام کاظم حسین کریمی

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۳
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ

مولاتی رقیه

برای حضرت رقیه سلام الله علیها


میهمان شب تارم شده‌ای ای پدرم

مه نورانی من از قدمت مفتخرم


خشک شد چشم و نگاهم به امید تو پدر

چند روزیست که اینگونه پدر منتظرم


مطمئن بوده همیشه به تو این دختر تو

به همه گفته بُودم می‌رسد آخر گهرم


همه‌ی درد من اینست چطور پیش سرت

لحظاتی بنِشینم نشود خم کمرم


پدرم خوب شده درد سر من بخدا

ای به قربان سر غرق به خون تو سرم


گوشوارم که دگر نیست فدای سر تو

نکنم هیچ سخن از سپه شام و حرم


دست‌هایم خشن و خسته و مردانه شده

دختر حرمله می‌گفت به طعنه پسرم


پلک من هی بپرد تا که صدایی برسد

بس که این زجر زده داد که انگار کرم


چشم‌هایم لحظاتی ز سیاهی چو ندید

پدرم محو شدی؛ تار شدی در نظرم


چقدَر خوب شود دختر خود را ببری

ببرم پیش خودت خسته شدم از سفرم


شعر اشعار روضه شهادت حضرت رقیه شب سوم سه محرم

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

شهادت زین العابدین علیه السلام

برای شهادت زین العابدین علیه السلام


السلام ای زین عابدهای حق کردگار

از نوای ادعیه بر دین رساندی اعتبار

 

از وجود گریه‌ها و ناله‌های پاک توست

قطره‌های اشک ما گر می‌نشیند بر عذار

 

آمده در وصف تو هم با دلیل و بی دلیل

گریه می‌کردی تمام عمر خود را زار زار

 

ماند بر قلبت همیشه حسرت رزم و نبرد

هرچه باشد بوده‌ای از وارثان ذوالفقار

 

آمدی بهر نماز دفن بابایت حسین

آمدی مخفی و تنها روی چون دلدل سوار

 

آمدی و خود نوشتی با سرِ انگشت خویش

یا حسین بن علی کو خفته در خاک مزار

 

لحظه‌ای که پیش بابایت رسیدی یحتمل

یادت افتادست شب‌های علیکنْ بالفرار

 

یادت افتاد آن شب تلخ پریشان حرم

یادت افتد یک طرف زجر و یتیمی در کنار

 

یادت افتد آن دو طفلی که همان شب گم شدند

دست‌هاشان را به هم..‌. دق کرده زیر بوته خار

 

یادت افتد عمه زینب را چگونه می‌زدند

یک سپاه از مرد نامحرم وَ زینب بی‌قرار

 

صحبت از جمع غنائم بود و ای واویلتا

صحبت از سوغات و خلخال و طلای یادگار

 

پیرمردی می‌دوید او در پی یک طفل خرد

تا به مقصودش رسید او ضربه زد با افتخار

 

دیده‌ای با چشم خونبارت هزاران روضه را

می‌شکست از تو دمادم هم غرور و هم وقار

 

نیست اما در مصیبت‌های تو بدتر ز شام

اف به این دنیا و نفرین بر تمام روزگار

 

سبّ و دشنام و هزاران تهمتی که بر تو خورد

زخم بر قلبت زده آن رقص و آن داد و هوار

 

غیرت‌اللهی و با چشم خودت دیدی چنین

چشم‌های خیره و رقاصه‌هایی در گذار

 

فکر و ذکرت در میان کوچه‌ها این نکته بود

«فاصله افتد میان ما و مرد نیزه‌دار»

 

گوئیا جامانده خاکستر به پشت گردنت

موت را سوزانده بدجوری به شعله آن شرار

 

دست‌هایت بسته بود و جای زخم جامعه

جای وامی‌کرد و می‌شد بیش‌تر بی‌اختیار

 

قاتل جان تو که این زهر آتش‌گونه نیست

قاتلت آن شام بود و صحنه‌هایی ناگوار


شعر اشعار روضه شهادت امام سجاد سید الساجدین زین العابدین حسین کریمی


۱ نظر ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۳
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ

فاطمه یعنی غدیر...

غزل مثنوی غدیر...


شکر، حقّ عزّجل را بهره‌مندیم از غدیر

می‌رسد بر جان شیعه رحمت و خیری کثیر


می‌رسد بر ما بشارت می‌رسد یک مژده نور

شد عطا بر ما زعیم و یک امیر بی‌نظیر


می‌رسد از عالم بالا خطابی بر رسول

کای محمد ای رسول خاتم روشن‌ضمیر


میوه از ابلاغ دینت گر که خواهی بعد از این

بایدت باشد دگر هم یک شریک و یک وزیر


گو به عالم این سخن را ای محمد فاش کن

هرکه من مولای او بودم علی هستش امیر


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که خفت بر بستر، شب لیل‌المبیت

مطمئناً نیست اینجا جای ترس و خار و خس


مطمئناً نیست جای نفاق اندر غنیمت

نیست دیگر جای جولان‌دادن هرشخص و کس


آن که یک سوسمارش امامت می‌کند فردا

نیست اینجا جای آن بیهوده‌ی تلخ عبس


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن که سائل‌های شهرش می‌شناسندش همه

خوشه‌چینان را عنایت می‌کند وقت هرس


بی‌درنگ و وقفه ارکان نمازش را شکست

سائلی دارد برای خاتم از دستش هوس


او که حتماً دوستدارانش هواخواهی کند

می‌رسد آن لحظه که بالا نمی‌آید نفس…


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که بی‌هراس از زخم‌ها و از گزند

درب خیبر را به یک دستش ز جایش برد و کند


مانده در ذهن عرب از روز خندق تا ابد

ضربه‌ای که کرده حیران هم فرس هم عبدود


ضربه‌ای که از عبادت‌هایمان بالاتر است

ضربه‌ای که از تمام آسمان والاتر است


یک نفر که در احد بر دین و ایمان شد سپر

خورده او هفتاد زخم اما نترسید از خطر


نعره زد در عرش جبریل ملک با افتخار

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار


نیست اینجا مقام بزدل اهل فرار

نیست اینجا غنیمت‌خواه در وقت قرار


از غدیر خم که رسوا می‌شود اهل نفاق

از غدیر خم معین می‌شود اهل ضرار


باز گردد چو بر خلق جهان درهای لطف

از غدیر خم زمستان می‌شود مثل بهار


از غدیر خم کمال دین محقق می‌شود

می‌رسد اتمام رؤیاهای دین کردگار


می‌شود آغاز ایام امامت بعد از این

از غدیر خم شود آغاز عصر انتظار


گر تو خواهی بشنوی معنای پنهان غدیر

این سخن را با توجه با عنایت گوش‌دار


هست در این جمله معناهای عید کامله

«فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه»


فاطمه یعنی غدیر و فاطمه یعنی ولایت

فاطمه یعنی علی تنها سزاوار امامت


فاطمه یعنی حفاظت از ولی تا پای جان

فاطمه یعنی کمربند علی را... با جسارت


فاطمه یعنی میان آتش نمرودها نیز

با علی باشی اگر هم بشنوی حتی جسارت


فاطمه یعنی بسازی با تمام دردهایت

فاطمه یعنی نه حتی درد «پهلو» را شکایت


فاطمه یعنی بسوزی هر شبت در بین بستر

فاطمه یعنی ببافی موی زینب با رضایت


شعر اشعار عید غدیر خم حسین کریمی سوسمار عید غدیر منافق نفاق حسین کریمی جبلیشهرک محلاتی عید غدیر خم

۵ نظر ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۴
حسین کریمی
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ق.ظ

زمینه شهادت امام باقر علیه‌السلام + سبک

زمینه شهادت امام باقر علیه‌السلام

 

مونده توی سینه

یه بغض دیرینه

کبوتر قلبم

رو خاکا میشینه

نه گنبد و زائر

نه روضه خونی نیست

غریب و مهجوره

نه سایه بونی نیست

 

بگو با اهل آسمون

یا باقر

 

۱ نظر ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۳
حسین کریمی
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

ردّ طناب

چند خط ذکر مصیبت امام صادق علیه‌السلام...


باز امشب بهر دوری و هجرِ

چهار قبر غریب گریانم

زائر غربتش اگر نشدم

از غم و غصه نوحه میخوانم

 

نیست حتی کسی که بغض کند

عاشقی هم سر مزارت نیست

نه که یک سایبان نه یک زائر

روضه‌خوان هم که در کنارت نیست...

*

بین سجده گرم راز و نیاز

غرق در ذات کبریا بودی

مات و مبهوت جلوه‌اش شدی و

گرم فریاد ربّنا بودی

 

در سکوت همان شب تاریک

خانه‌ات سوخت بین شعله و دود

کودکانت به اضطراب و هراس

آتش افتاد به هرچه که بود

 

شعله ها چون به خانه‌ی تو فتاد

یادت افتاد روز واقعه را

مادرت پشت در زمین افتاد

فضه فهمید درد فاطمه را

 

کودکانش چقدر میترسند

خانه‌ای که اسیر شعله شود

دخترانش چقدر میترسند

«خیمه‌ای» که اسیر شعله شود

 

کاش میشد عبا به دوش کنی

پیرمردی و پابرهنه چرا؟

کاش مرکب کمی صبور شود

هی زمین میخوری بدون عصا

 

روی دستت نشسته ردّ طناب

غم هر روز و هر شب تو مدام

یادت افتاد کاروان غم و

غصه‌ی کربلا و کوفه و شام

 

دست‌های کبود ای فریاد

دختر بی‌پناه ای فریاد

موی آتش‌گرفته ای فریاد

زینب و یک سپاه ای فریاد...


شعر اشعار روضه شهادت امام جعفر صادق بقیع زائر حسین کریمی

۲ نظر ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۶
حسین کریمی
يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ب.ظ

شهادت امیرالمؤمنین (واحد)

واحد برای شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام + سبک


«علی جان

تو همره حقی و حق با تو علی

علی جان

امیری و شاه و شهنشه و ولی»

 

ذات حق امشب به پا بزم عزاداری کند

دخترت زینب برایت گریه و زاری کند

پسرانت در غمت بر سینه و سر میزنند

هر یتیمی در غمت از دیده خون جاری کند

 

علی جان

تو رفتی و شیعه دیگه پدر نداره

علی جان

تو آسمون عاشقی قمر نداره

 

«علی جان

تو همره حقی و حق با تو علی

علی جان

امیری و شاه و شهنشه و ولی»


بند دوم و سبک در ادامه مطلب

 

۲ نظر ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۵
حسین کریمی
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ب.ظ

مشتاق رفتنست...

در سحر لیله‌القدری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام ضربت خورد...


نامرد روزگار... برخیز از زمین...

وقت اذان شده... بن‌ملجم لعین

 

بر مسجد صلات، شمشیر را بکوب...

مشتاق رفتنست، مولای مؤمنین


شعر اشعار شهادت ضربت خوردن امام علی امیرالمومنین

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۲
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۵ ب.ظ

اومد شاه کرامت... (سرود + سبک)

سرود برای میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام + سبک


(اومد ماه سخاوت

اومد شاه کرامت

اومد ماه تموم ماه رحمت)2

 

(امام حسن به فدای کرمت

امام حسن ما غلام و خدمت)2

امام حسن میسازیم یه روزی صحن و حرمت

 

(عاشقای حسنیم

نوکرای حسنیم)2

میخونیم با افتخار

ما گدای حسنیم

 

«ما گدای حسنیم»

*****

سبک و بند دوم و سوم در ادامه مطلب


۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۵
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۴ ب.ظ

سلام بر حسن (شور + سبک)

شور میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام + سبک

 

(سلام بر حسن

سلام بر حسن

سلام بر پادشاه ذوالکرم

سلام بر صاحب شوکت و حشم)۲

 

(سلام بر حسن

سلام بر حسن

سلام بر باب اهلا من العسل

سلام بر شیر معرکه در جمل)۲

 

سلام بر تو

 

(یادت به سینه ام

ای بی قرینه ام

از عشق تو کبوتر شهر مدینه ام)۲

 

«سلام بر حسن»

*****

بند دوم و سبک در ادامه مطلب

۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۴
حسین کریمی
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

برای آن «بعضی‌ها»

«بعضی‌ها» به صورت خیلی کمرنگ در زندگی‌هامان حسابی پررنگ‌اند؛

و البته که این اصلاً محال نیست...!

 

آنجا که گیر کرده‌ایم و یا آنجا که نزدیک بوده گیر کنیم و خبردار هم نیستیم ازش؛ آن «بعضی‌ها» پیدایشان می‌شود و بعد که رفع گیر شد همینطور یواشکی و بی‌سروصدا کمرنگ می‌شوند و شاید کمرنگشان می‌کنیم و ما دوباره سفت می‌چسبیم به پررنگ‌هایی که اگر کلاهمان را قاضی کنیم؛ سر بزنگاه و حین گیر افتادنمان خیلی هم رنگی نداشتند.

 

یا مثلاً اگر همه را رنگین‌کمان حساب کنیم؛

ما از هفت رنگ به پنج‌تاش محتاجیم و به کارمان می‌آیند و با دو تاش حال می‌کنیم؛

آن «بعضی‌ها» آن دو تا را ندارند و آن پنج تا را دارند و ما نمی‌فهمیم! چون که فقط به فکر آن دو تا رنگی که باش حال می‌کنیم هستیم و آن «بعضی‌ها» دلشان نمی‌آید که آن پنج تا را از ما دریغ کنند تا ارزششان را بفهمیم...

 

می‌ترسم که برای نگاه کردن به آن «بعضی‌های» زندگی‌هایمان ناگهان خیلی زود دیر شود.

۲ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۷
حسین کریمی
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ

تو صداهامو میشنوی؟ نکنه...

#در_حسرت_دفاع_از_حرم


این شبا تو دلم هزارتا حرف

مونده هیشکی نیست بهش بزنم

تو صداهامو میشنوی؟ نکنه...

آره... خاک عالم تو این دهنم

 

یادمه قدیما تو هیئتمون

تا که چشمم به پرچمت میخورد

اون روزا که بهم حواست بود...

گریه‌هام تا حرم منو میبرد

 

منتها گوشه‌ی خیالم بود

که یه روزی بیام برات بمیرم

کلی من پای روضه خون ریختم

که یه روزی بیام برات بمیرم...

 

دوست دارم صدات بزنم «بانو»

دوست دارم صدام بزنی «نوکر»

من یه عمری برا تو لطمه زدم

مادرت رو صدا میزنم «مادر»

 

من، بدِ آلوده... باشه قبول

منتها شما که خیلی خانومی

یه نگاه هم به این سگت بنداز

زینبی که تراز معصومی...

 

شنیدم دشمنا میخوان بریزن

تو حریمت... مثل عصر عاشورا...

پس من اینجا براچی جاموندم؟

زینبا ای ملیکه‌ی دو سرا...



شعر اشعار مدافعان دفاع از حرم سوریه حضرت زینب حضرت رقیه

۱ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۷
حسین کریمی
شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ

سرنوشت حسین اینگونست...

کوتاه برای فاطمیه 


ناگهان در سکوت یک خانه

آتشی پنجه بر درش انداخت

مادری پشت درب و شعله و دود

نگهش را به همسرش انداخت


کودکانش چقدر می‌ترسند

خانه‌ای که اسیر شعله شود…

غیرت مرد چون لگد بخورد

پسرش زودتر شکسته شود


«مادرم را دگر کتک نزنید»

التماس غرور یک پسرست

وسط کوچه و زمین خوردن…

درد پهلو و سینه دردسرست


 

ازدحامی ز خیل نامردان...

کودکی زیر دست و پا مانده

سرنوشت حسین اینگونست

روز گودال کربلا مانده

 

کودک قصه‌‌های این کوچه

آخرین لحظه‌های عمرش بود

پیرمرد غریب عاشورا

یاد مادر فقط به فکرش بود

 

باز هم زیر دست و پا رفت و…

نانجیبان به جانش افتادند

زینت دوش حضرت خاتم

مادر و خواهرانش افتادند…

 

تشنگی زیر دست و پا سخت است

آسمان دود شد به چشمانش

میزند هی نفس نفس آقا

ای فدای لبان و دندانش…



وای مادرم... غریب مادر حسین...

شعر اشعار روضه حضرت فاطمه زهرا شهادت فاطمیه امام حسین گریز کربلا فاجعه منا

۳ نظر ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۴
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ب.ظ

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

سوغات سامرا... 


زائر خسته و دل‌آزرده

تا که از دور سامرا را دید

همه‌ی غصه‌ها و غم‌هایش

رفت و خورشید آشنا را دید

 

السلام علیک ای دو غریب...

السلام علیکما مسموم...

پس شکوه حریم سامره کو!؟

السلام علیکما مظلوم

 

پدر خوب حضرت مهدی

در جوانی شبیه مادر خود

تک و تنها میان لشگرها

غصه‌دارِ نبودِ گوهر خود

 

جگرش مثل شعله می‌سوزد

مرهمی بر غروبِ آقا نیست

غربت از نام حضرتش پیداست

راز تنهائیِ حسن‌ها چیست؟


تا که از درد بر زمین افتاد

یاد پهلوی مادرش افتاد

فکر یک کوچه و در و یک میخ...

فکر آن غصه در سرش افتاد


پسرش جای جعفر کذاب

آمد از ره به سوی بالینش

السلام علیک یا ابتاه…

به فدای نماز و تلقینش

 

روی خاک و بدون غسل و کفن

جسم بابای حضرت سجاد

و نمازی که ماند و خوانده نشد

زیر سم ستور و ای فریاد



شعر اشعار روضه شهادت امام حسن عسکری - حسین کریمی - شعر ااشعار سامراا زیارت

۱ نظر ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۰
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۲ ب.ظ

سرِ زانو

با سر زانوی بی طاقت خود می‌آیم...

چقَدَر اکبرِ اصغرشده تکرار شده

 

غیرت‌الله... ببین عمه به بالای سرت...

گفت‌وگو در وسط هلهله دشوار شده...

 

به استقبال غزلی از آقای قاسم نعمتی

شعر اشعار روضه شب هشتم محرم حضرت علی کبر

۲ نظر ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۲
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

ای امام رئوف و احساسی...

وقتی در بهشت دلت هوای بهشت کند...


من به یادت تمام شبها را

تا سحر گریه گریه بیدارم

از برای نبودنِ پیشت

از خودم لحظه لحظه بیزارم

 

عاشقانه کنار تو دارم

من همه خاطرات شیرینم

یک نفس گریه تا سر صبح

در غم خاطرات دیرینم

 

یکی از دوستان خوشبختم

گفته از حالتان خبر دارد

تازگی در کنارتان بوده

بوی برگشتِ از سفر دارد

 

دو سه شب پیش مجلسی بودم

روضه خوان یاد صحنتان افتاد

کربلا حرف دوریِ تو میان

آمد و آه و گریه و فریاد...

***

خوش به حال کسی که در صحنت

یاد باران کربلا افتاد

ای امام رئوف و احساسی

بر دلم شور نینوا افتاد

                     

خوش به حال منی که در صحنت

یاد باران کربلا هستم

ای امام رئوف و احساسی

دل به آقائیه شما بستم...

۰ نظر ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۳
حسین کریمی
پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۱۷ ب.ظ

تلافی

به عنایت علی بن موسی‌الرضا

 

زینبین و حسین پشت حسن

بین بابای خویش و مادرشان

ای فدای تحیر آن‌ها...

چه می‌آید ای خدا سرشان

 

حسنش بغض کرده یک گوشه

زینب اما دوان دوان آمد

پسر دیگرش به سر می‌زد

ناله‌هایی ز آسمان آمد

 

مادر خوب ما... چهل نامرد

و مغیره همان حوالی بود

من بمیرم که حیدر کرار

وای بر من که در چه حالی بود

 

بغض یک شوهر زمین‌خورده

که شکسته غرور زیبایش

تازه این ابتدای غم‌ها بود

وای بر روزگار فردایش

 

فضه را هِی صدا... نفس می‌زد

چشم‌هایش پی علی می‌گشت

با خجالت به شوهرش فهماند

چادرش گم شده... ولی می‌گشت

 

کار بالا گرفت و ای فریاد

بین نامحرمان زمین افتاد

بین گودال، عصر روز دهم

زینب قهرمان زمین افتاد

به تلافیّ آن تحیرشان

مادر قد کمان زمین افتاد...


همین نظم، با صدای دلنشین حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالله کرمی نیا در هیئت کربلا

 

وای مادرم...

شعر اشعار روضه حضرت فاطمه زهرا شهادت فاطمیه

۱۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

انقلابی‌ترین کار ممکن...

انقلابی‌ترین کار ممکن...

 اینکه فتنه 88 بیش از یک نیم سال طول کشید و سطح گسترده‌تری از حد انتظار را در لیست خواص مردود جای داد و برخلاف سال 78، خطبه های مهم نماز جمعه امام خامنه‌ای هم آتش این بساط امریکایی-اسرائیلی را خاموش نکرد؛ این را به ذهن می‌رساند که شاید این فتنه زورش خیلی زیاد بود و یک جورهایی زورمان به او نمی‌رسید...

۸ نظر ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۲
حسین کریمی
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۴۴ ب.ظ

عشق، مشت و مال و آب‌معدنی...!

عشق، مشت و مال و آب‌معدنی...!

 

شنیده‌ام و بعضاً دیده‌ام که بلیط اتوبوس تهران - مهران را از ۳۰۰۰۰ به ۱۳۰۰۰۰ تومان رسانده‌اند و آب معدنی را ۱۵۰۰ تومان فروختند.

شنیده‌ام و بعضاً دیدم از التماس‌هایی که برای یک شب خوابیدن در خانه‌هایشان و تناول از طعامشان بود.
شنیده‌ام و دیده‌ام هله بزوار و موکب‌ها و مشت و مال‌ها و احترام ویژه به زوار غیر بومی و دیده‌ام آدم‌هایی که تا صبح مراقب بودند اگر کسی آب خواست تشنه نماند خدای ناکرده...
دیده‌ام خیلی چیزهایی که گفتنش مزه‌اش را می‌برد و بگذریم...!

شنیده‌ام و دیده‌ام شهرتمان به میهمان نوازی و تفاخرمان به عشق حقیقی اهل بیت و نکوهش عرب‌پرستی و محبت توخالی اعراب را...


خاطرات خاطره دلنوشته سفر اربعین زیارت پیاده روی نجف تا کربلا مرز مهران سفرنامه خدمت زوار

۵ نظر ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۴
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۳ ب.ظ

غیرت، بیل و ننه خاتون...!

این آفتاب عزیز امان نمیدهد؛ بیخیال هم نمیشود! رهایمان نمیکند گرمای طاقت فرسای قلعه گنج

گلدشت، همانجا که نه گل دارد و نه دشت؛ حالا قرارست مدرسه دار شود؛ انشاءالله… تا چشم کار میکند خاک است؛ خاک و بیابان و خاک و چند کپر… ومیان همین کپرها سی-چهل دانش آموز قد و نیم قد؛ بناست آینده ای روشن رقم بزنند برای گلدشت؛ انشاءالله…

همه چیز یک طرف و “پی کندن و ریختن” یک طرف دیگر! اهلش باشی میفهمی حرفم را و به هر نحوی که هست در میروی و مشغول یک کار دیگر میشوی! حالا مثل اینکه قرعه به نام ما افتاده است…

آفتاب مستقیم و گرمای ۵۵ درجه ای پنجه انداخته در پنجه ام و دست از سرم برنمیدارد؛ بی آبی و بی برقی گلدشت هم ضمیمه اش شده و قد علم کرده اند مقابلم؛ کم می آورم؛ زانو میزنم روی خاک؛ چشم هایم بسته میشوند… و صدایی به خودم می آورد؛ برمیگردم؛ پشت سرم ننه خاتون است؛ بشکه آب را به زور میچرخاند روی زمین و میخواهد ملات درست کند… دردم می آید… وای بر من! کجا آمده ام و چه میکنم… یکی مرا دریابد… بسازید من را؛ آهای کارگروه عمرانی! من را بساز… دیوارم را بریز؛ خرابِ خراب است؛ کجِ کج… از نو مرا بچین…

زیر لب تکرار میکنم؛ ذکر گرفته ام برای خودم: “غیرت… غیرت… غیرت…” و بیل را از دستان ننه خاتون میقاپم…


پ.ن:

این خطخطی برمیگردد به سفر جهادی تابستان 92 به همراه گروه جهادی راه کربلا.

شهرستان قلعه گنج کرمان، بخش چاه داد خدا، روستای گلدشت (کلچاک)

این متن سابقا در سایت گروه جهادی راه کربلا (rahekarbala.ir) کار شده بود.


خاطره خاطرات دلنوشته جهادی اردو جهادی کرمان قلعه گنج چاه داد خدا کلچاک گلدشت گروه جهادی راه کربلا حسین کریمی سفرنامه شهرک شهید محلاتی مینی سیتی

۸ نظر ۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۳
حسین کریمی
شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱ ب.ظ

جهادی در ده برداشت

...و من حتم دارم هیچ چیز جای این را نمی‌گیرد که سیمان می‌چسبید به موهایمان و حسابی سفتشان می‌کرد و آن خواهر جهادی هیچ چیز را با این عوض نخواهد کرد که مانتو و چادرش از گرمای هوا چسبید به کف وانت و سوخت!...

۴۲ نظر ۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۱
حسین کریمی
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۷ ب.ظ

شما سیاهید...

شما سیاهید؛

و با ما خیلی دور،

البت

اگر از این سمت نقشه نگاه کنیم؛

نزدیک‌تر می‌شوید؛

هرچه هست؛

بی.آر.تی امام علی نزدیک شما ایستگاه ندارد؛

شنیده‌ام با تاکسی رانی بسته‌اند ایستگاه‌هایشان را...

۲۴ نظر ۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۷
حسین کریمی
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ب.ظ

من دیوانه و تو ذوالفنون

روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند...

"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست" استثناء هم دارد گویا. عباسی گفت: "آن کسی که می گوید دیوانه علی اکبر است را ببرید و در تیمارستان بستری کنید." هی... تو برو و همان تئوری پردازی هایت را کامل کن؛ تو را چه به تحلیل جنون بر اباعبدالله...

۴۱ نظر ۱۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۹
حسین کریمی
يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ

بیابان، سنگ ریزه و بوته خار

گفته بودم قصد کرده بودیم مدرسه بسازیم در گلدشت. گلدشت روستایی است در قلعه گنج، جنوب کرمان و جهادی رفته ایم آنجا... گفته بودم که گلــــدشت نه گل دارد و نه دشت . . . ! گلــــدشت خاک دارد؛ رمل دارد، گلــــدشت کلی کپر دارد و خیلی چیزهای دیگر دارد که ذهن شهری دود خورده، از درک و فهمش ناتوان است و تنها برق نداشتنش را در می‌یابد ! . . . آری، گلدشت برق ندارد...

اینجا مسجد و مدرسه و سایر را با بلوک میسازیم؛ بلوک های سیمانی؛ و تو اگر تجربه کرده باشی میدانی که بلوک را باید سنگ پر کرد؛ با سنگ ریزه...

گرما و آفتاب آزارمان میدهد و مجبوریم اصل کار را بگذاریم برای شیفت شب؛ شب کار شده ایم اینجا، گفته بودم که بلوک را باید با سنگ پر کرد و پیشتر گفته بودم که گلدشت برق ندارد... میزنم به دل بیابان، وسط حاشیه گلدشت... چشم گرد میکنم در تاریکی برای جمع کردن سنگ ریزه... نور ماه کمک میکند تا حدودی؛ لکن هرچه باشد گلدشت برق ندارد و تاریک است و در عوض تا دلت بخواهد بیابان دارد . . . و بیابان پر است از سنگ و خار. . . ! میزنم به دل بیابان تاریک، دست میبرم به زمین و سنگ هایش را جدا میکنم؛ میریزم داخل چپیه ام؛ تاریک که باشد گهگاه سنگهای تیز را نمیبینی و پایت را آزار میدهند... و گهگاه دستت میخورد به بوته خار و پایت را خراش میدهند . . . آه . . . ! کم میاورم کاملا . . . من باخته ام خودم را... از دست رفته ام اصلا... میکنم کفشهایم را... داد میزنم و میدوم وسط بیابان حاشیه گلدشت... سنگ ریزه و بوته خار... آه رقیه . . . .


جهادی اردو جهادی اردوی جهادی سفر جهادی خاطرات دلنوشته یادداشت سفرنامه حسین کریمی جنوب کرمان قلعه گنج چاه داد خدا مارز گلدشت کلچاک پشک چارتایی اردوگاه آورتین ریگ آباد حضرت رقیه گروه جهادی راه کربلا شهرک شهید محلاتی مینی سیتی هیئت کربلا

۲۹ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۲۳
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۶ ب.ظ

داداش مجتبای گلم… (شهید مجتبی نجاری)

داداش مجتبای گلم

یک سال و چند ماه پیش بود که مجتبی نجاری، در یک دوره آموزشی از میان جمعمان پرکشید و به درجه رفیع شهادت نائل شد. متن زیر چند خاطره کوتاه است از زندگی شهید مجتبی نجاری، خادم هیئت کربلا و از اعضای فعال گروه جهادی راه کربلا و از ساکنین شهرک شهید محلاتی...

۳۳ نظر ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۶
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ب.ظ

له می‌شوم درون خودم…!

بعضی چیزها مثل شعار می‌ماند از بس که خوب است !

 و درک تحققش برای ذهن شهری دود خورده من خیلی دشوار است ! . . .  خیلی مشکل !

گهگاه “آنی” پیش می‌ آید و گاه کمتر از “آن” که تو را به خود وانگذاشته اند و می‌ فهمی بعضی چیـــزها را . . . !

رفته‌ ایم گلــــدشت  روستای گلــــدشت  و گلــــدشت نه گل دارد و نه دشت . . . !

گلــــدشت خاک دارد

 رمل دارد، گلــــدشت کلی کپر دارد و خیلی چیزهای دیگر دارد که ذهن شهری دود خورده، از درک و فهمش ناتوان است و تنها برق نداشتنش را در می‌یابد ! . . .  گلدشت کلی دانش آموز هم دارد که مدرسه ندارند . . .  قصد کرده‌ایم مدرسه بسازیم اینجا . . .

kapar

۲۵ نظر ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۱۴
حسین کریمی
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ق.ظ

تمام شد

1

مسخره مان میکنند که به احمدینژاد رأی میدهیم؛ میگویند پیاده روها را دیوار کشی میکند و اسم سمند را میگذارد ذوالجناح. فیلم تبلیغاتی احمدینژاد برای دور دوم انتخبات84، نام کامل و صحیح محمود احمدینژاد را چندبار اعلام میکند. دور اول بسیاری از طرفدارانش اسمش را اشتباه نوشته بودند. شب انتخابات هزار صلوات نذر کردم و فرستادم و خیلی ها هم مثل من. سوم تیر 84، محمود احمدینژاد برگزیده شد برای ریاست جمهوری اسلامی ایران.

ذوق داشتیم برای تنفیذ؛ دکتر خم شد و بوسید دست رهبر را...

شد آنچه باید میشد...

2

«با کمال افتخار اعلام می‌کنم که از امروز کشور عزیز ایران در زمره‌ی کشورهای تولید کننده‌ی صنعتی سوخت هسته‌ای قرار می‌گیرد و اینجانب به عنوان خادم ملت این دستاورد بزرگ را به محضر رهبری فرزانه‌ی انقلاب و به ملت عزیز ایران و همه‌ی ملتهای آزاده‌ی جهان تبریک می‌گویم.»

۸ نظر ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۲
حسین کریمی
جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۸ ب.ظ

قلعه رنج

 اگر عزم جزم کردی و کمر همت بستی و قدم استوار در راه نهادی؛ بایستی 1391 کیلومتر از پایتخت فاصله بگیری و خود را برسانی به 402 کیلومتری مرکز استان کرمان... قلعه گنج، جایی که از گنج خبری نیست...

۳ نظر ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۸
حسین کریمی