حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۳ ب.ظ

غیرت، بیل و ننه خاتون...!

این آفتاب عزیز امان نمیدهد؛ بیخیال هم نمیشود! رهایمان نمیکند گرمای طاقت فرسای قلعه گنج

گلدشت، همانجا که نه گل دارد و نه دشت؛ حالا قرارست مدرسه دار شود؛ انشاءالله… تا چشم کار میکند خاک است؛ خاک و بیابان و خاک و چند کپر… ومیان همین کپرها سی-چهل دانش آموز قد و نیم قد؛ بناست آینده ای روشن رقم بزنند برای گلدشت؛ انشاءالله…

همه چیز یک طرف و “پی کندن و ریختن” یک طرف دیگر! اهلش باشی میفهمی حرفم را و به هر نحوی که هست در میروی و مشغول یک کار دیگر میشوی! حالا مثل اینکه قرعه به نام ما افتاده است…

آفتاب مستقیم و گرمای ۵۵ درجه ای پنجه انداخته در پنجه ام و دست از سرم برنمیدارد؛ بی آبی و بی برقی گلدشت هم ضمیمه اش شده و قد علم کرده اند مقابلم؛ کم می آورم؛ زانو میزنم روی خاک؛ چشم هایم بسته میشوند… و صدایی به خودم می آورد؛ برمیگردم؛ پشت سرم ننه خاتون است؛ بشکه آب را به زور میچرخاند روی زمین و میخواهد ملات درست کند… دردم می آید… وای بر من! کجا آمده ام و چه میکنم… یکی مرا دریابد… بسازید من را؛ آهای کارگروه عمرانی! من را بساز… دیوارم را بریز؛ خرابِ خراب است؛ کجِ کج… از نو مرا بچین…

زیر لب تکرار میکنم؛ ذکر گرفته ام برای خودم: “غیرت… غیرت… غیرت…” و بیل را از دستان ننه خاتون میقاپم…


پ.ن:

این خطخطی برمیگردد به سفر جهادی تابستان 92 به همراه گروه جهادی راه کربلا.

شهرستان قلعه گنج کرمان، بخش چاه داد خدا، روستای گلدشت (کلچاک)

این متن سابقا در سایت گروه جهادی راه کربلا (rahekarbala.ir) کار شده بود.


خاطره خاطرات دلنوشته جهادی اردو جهادی کرمان قلعه گنج چاه داد خدا کلچاک گلدشت گروه جهادی راه کربلا حسین کریمی سفرنامه شهرک شهید محلاتی مینی سیتی

۸ نظر ۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۳
حسین کریمی