حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ

مولاتی رقیه

برای حضرت رقیه سلام الله علیها


میهمان شب تارم شده‌ای ای پدرم

مه نورانی من از قدمت مفتخرم


خشک شد چشم و نگاهم به امید تو پدر

چند روزیست که اینگونه پدر منتظرم


مطمئن بوده همیشه به تو این دختر تو

به همه گفته بُودم می‌رسد آخر گهرم


همه‌ی درد من اینست چطور پیش سرت

لحظاتی بنِشینم نشود خم کمرم


پدرم خوب شده درد سر من بخدا

ای به قربان سر غرق به خون تو سرم


گوشوارم که دگر نیست فدای سر تو

نکنم هیچ سخن از سپه شام و حرم


دست‌هایم خشن و خسته و مردانه شده

دختر حرمله می‌گفت به طعنه پسرم


پلک من هی بپرد تا که صدایی برسد

بس که این زجر زده داد که انگار کرم


چشم‌هایم لحظاتی ز سیاهی چو ندید

پدرم محو شدی؛ تار شدی در نظرم


چقدَر خوب شود دختر خود را ببری

ببرم پیش خودت خسته شدم از سفرم


شعر اشعار روضه شهادت حضرت رقیه شب سوم سه محرم

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

شهادت زین العابدین علیه السلام

برای شهادت زین العابدین علیه السلام


السلام ای زین عابدهای حق کردگار

از نوای ادعیه بر دین رساندی اعتبار

 

از وجود گریه‌ها و ناله‌های پاک توست

قطره‌های اشک ما گر می‌نشیند بر عذار

 

آمده در وصف تو هم با دلیل و بی دلیل

گریه می‌کردی تمام عمر خود را زار زار

 

ماند بر قلبت همیشه حسرت رزم و نبرد

هرچه باشد بوده‌ای از وارثان ذوالفقار

 

آمدی بهر نماز دفن بابایت حسین

آمدی مخفی و تنها روی چون دلدل سوار

 

آمدی و خود نوشتی با سرِ انگشت خویش

یا حسین بن علی کو خفته در خاک مزار

 

لحظه‌ای که پیش بابایت رسیدی یحتمل

یادت افتادست شب‌های علیکنْ بالفرار

 

یادت افتاد آن شب تلخ پریشان حرم

یادت افتد یک طرف زجر و یتیمی در کنار

 

یادت افتد آن دو طفلی که همان شب گم شدند

دست‌هاشان را به هم..‌. دق کرده زیر بوته خار

 

یادت افتد عمه زینب را چگونه می‌زدند

یک سپاه از مرد نامحرم وَ زینب بی‌قرار

 

صحبت از جمع غنائم بود و ای واویلتا

صحبت از سوغات و خلخال و طلای یادگار

 

پیرمردی می‌دوید او در پی یک طفل خرد

تا به مقصودش رسید او ضربه زد با افتخار

 

دیده‌ای با چشم خونبارت هزاران روضه را

می‌شکست از تو دمادم هم غرور و هم وقار

 

نیست اما در مصیبت‌های تو بدتر ز شام

اف به این دنیا و نفرین بر تمام روزگار

 

سبّ و دشنام و هزاران تهمتی که بر تو خورد

زخم بر قلبت زده آن رقص و آن داد و هوار

 

غیرت‌اللهی و با چشم خودت دیدی چنین

چشم‌های خیره و رقاصه‌هایی در گذار

 

فکر و ذکرت در میان کوچه‌ها این نکته بود

«فاصله افتد میان ما و مرد نیزه‌دار»

 

گوئیا جامانده خاکستر به پشت گردنت

موت را سوزانده بدجوری به شعله آن شرار

 

دست‌هایت بسته بود و جای زخم جامعه

جای وامی‌کرد و می‌شد بیش‌تر بی‌اختیار

 

قاتل جان تو که این زهر آتش‌گونه نیست

قاتلت آن شام بود و صحنه‌هایی ناگوار


شعر اشعار روضه شهادت امام سجاد سید الساجدین زین العابدین حسین کریمی


۱ نظر ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۳
حسین کریمی