حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

فرصت قدر هم ز کف رفته

مناجات

 

 

رو به اتمام می‌رود رمضان

فرصت قدر هم ز کف رفته

کاروان می‌شود مهیا، من

دست و پایم به صد گنه بسته

 

خوب‌هایت نیامده رفتند

برگه‌ی عفو دست تک‌تکشان

از کرم داده‌ای و این منِ بد

هیچ سودی نبرده از رمضان

 

تا سحر من تمام شب‌ها را

گریه کردم ولی کسی نشِنید

بس که عمرم به معصیت رفته

سوز آهم به آسمان نرسید

 

بر‌نمی‌آید از چو من توبه

مثل هر سال من عوض نشدم

روز از نو دوباره روزی من

شد خجالت ز روزگار خودم

 

شرم دارم ز خواندن اسمت

بس که پوشانده‌ای وجودم را

هی جری‌تر شدم گنه کردم

من نفهمیده‌ام فرودم را

 

التماس دعا به من گفتند

مردم بی‌خبر ز روز و شبم

بس که از من تو منتشر کردی

حسناتی که کرده‌ای لقبم

 

قسمت می‌دهم به حق حسین

چند روزی که مانده دریابم

عوضم کن مرا ز نو تو بساز

قسمت می‌دهم به اربابم

 

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۸
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۶ ب.ظ

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

مناجات

 

 

میان قلب من و تو گنه شده حائل

دگر برای من انگار توبه شد مشکل

 

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم

ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل

 

گذشت عمر گرانمایه من همان هستم

به جز غرور و مصیبت نشد مرا حاصل

 

تمام عمر خطا و همیشه غرق گناه

دلم گرفته خدایا از این همه باطل

 

چه شد مرا بنشاندی کنار خوبانت

چه شد که خورده نگاهت به خاک ناقابل

 

چرا میان سرایت مرا رهم دادی

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

 

من خراب کجا و دعا و توبه کجا

منی که لکه‌ی ننگم برای این محفل

 

تمام کن ز کرامت تو لطف و احسان را

بگو که گشته مرا نیز رحمتت شامل

 

به یک نگاه طلا کن تو خاک قلبم را

نگاه کن ز کرم بر وجود این سائل

 

به حق لحظه‌ی سختی که خواهرش افتاد

همین که دید رسیده ز پشت سر قاتل

 

صدای هلهله آمد ز لشگر کفار

ز زیر چکمه نگاهش به خیمه شد مایل

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۶
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۳ ب.ظ

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام

 

 

نور زیبای محبت به جهان آمده است

معنی لطف و کرامت به بیان آمده است

و سخاوت به تجسم به زبان آمده است

ز پس پرده نجابت به عیان آمده است

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

صحبت از نام بلندی به میان آمده است

نام زیبا و مسمای حسن را عشق است

نفس پاک و مسیحای حسن را عشق است

 

مثل امروز خدا طرح کرم اندازد

تب عاشق شدنش را به سرم اندازد

شوق پرواز به این بال و پرم اندازد

به دل فرشچیان نقش حرم اندازد

به تماشای سعادت گذرم اندازد

بر لب فاطمه «جانم پسرم» اندازد

اشک خوشحالی بابای حسن را عشق است

قرص ماه رخ زیبای حسن را عشق است

 

دل عشاق نشسته به سر راه حسن

گردش هر شب و هر روز به دلخواه حسن

میهمان گشته خدا بر رطب ماه حسن

آسمان بسته به یک غمزه‌ی کوتاه حسن

خشک‌سالی است پس از لحظه‌ی اکراه حسن

قطراتی چکد از خنده‌ی گهگاه حسن

مادر محو تماشای حسن را عشق است

خنده‌ی بر لب زهرای حسن را عشق است

 

دست ما در همه ی عمر به دامان حسن

ما که هستیم؟ بدانید گدایان حسن

قوت ما چیست؟ کمی از نمک و نان حسن

دین ما چیست؟ بخوانید مسلمان حسن

خوشبحال قدمی که شده مهمان حسن

همه ی عمر نشستیم سر خوان حسن

سفره‌ی پهن و مهیای حسن را عشق است

در کرم رتبه‌ی والای حسن را عشق است

 

مستی ما که ز می نیست ز جام حسن است

دل ما همچو کبوتر سر بام حسن است

بهترین لذت هر صبح سلام حسن است

حُسن معنای کرم نقطه‌ی نام حسن است

دین وایمان و معارف به کلام حسن است

عسل شور شهادت که به کام حسن است

ادب قاسم رعنای حسن را عشق است

قامت میوه‌ی دنیای حسن را عشق است

 

شعر اشعار مدح میلاد امام حسن مجتبی نیمه رمضان حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

مناجات

 

 

چه بر سر من آمده که گریه نیست کار من

گناه و معصیت شده تمام روز بار من

 

ببین چه بی‌صفا شدم که اشک چشم من کم است

تمام عمر نفس من چه بد شده سوار من

 

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

به خون دیده گریه کم به حال روزگار من

 

میان جمع معصیت همیشه راه من رسید

دگر نمانده یک نفر ز عاشقان کنار من

 

همیشه حاضرم زمان ناسپاسی و گنه

زمان لذت دعا و بندگی شد عار من

 

فقط گناه و معصیت فقط غرور و اشتباه

فقط همین رسد به من ز توشه‌ی مزار من

 

چه بر سر من آمده چرا عوض نمی‌شوم

نمانده پیش ربّ من خسی از اعتبار من

 

قسم به زینب و قسم به شعله‌های معجرش

ببین مرا خدای من ببین تو اعتذار من

 

قسم به لحظه‌ای که رو به قتلگه نمود و گفت

برادرم ببین مرا شکسته شد وقار من

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۱
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ

نزن مرا به عقوبت...

مناجات

 

 

نزن مرا به عقوبت که من زمین خوردم

نزن مرا که ز نفسم به معصیت خوردم

 

دلم گرفته خدایا بیا و کاری کن

ز فرط معصیت و ناسپاسی افسردم

 

گذشت عمر گران‌مایه با حماقت‌ها

چه بِه که قبل جوانیّ خویش می‌مردم

 

همیشه وقت دعا و زمان فهمیدن

به مشکلات و هزاران بهانه برخوردم

 

ز شرم من نتوانم بخوانم اسمت را

که آبروی خودم را به پیش تو بردم

 

ز جرئتم نبُوَد گر که معصیت کردم

ببخش بنده‌ی خود را اگرچه آزردم

 

فدای دخترکی که به مرد جنگی گفت

نزن مرا به خشونت که من زمین خوردم

 

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۸
حسین کریمی