حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۹ مطلب با موضوع «یک‌سری چیزهای دیگر» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۳۶ ب.ظ

دلیل ازدواج نکردن حضرت معصومه(س)

دلیل ازدواج نکردن حضرت معصومه(س)
همواره این سؤال برای بسیاری مطرح می شود که چرا دختران امام کاظم(ع) بر خلاف تأکید پیامبر(ص) ازدواج نکردند، اما باید گفت که این مسئله دلایل مختلفی دارد. یعقوبی که از مورخین شیعه است درباره علت ازدواج نکردن دختران امام موسی کاظم(ع) می نویسد:  حضرت امام موسی کاظم(ع) وصیت فرمود که دخترانش ازدواج نکنند، ولذا هیچیک از آنان ازدواج نکردند، به جز(ام سلمه)که هم ازدواج واقعی نبود، بلکه وی از مصر عازم حج بود برای اینکه در این سفر محرمی داشته باشد با پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفرالصادق(ع) عقد محرمیت جاری کرد.

در پاسخ به این گفته یعقوبی باید گفت که اولا:  گفته یعقوبی بی اساس و مخالف با سنت اهل بیت(ع) است، زیرا امکان ندارد ائمه(ع) مخالف سیره جدشان رسول الله(ص) عمل نماید، زیرا که روایات زیادی از ناحیه مقدسه رسول الله(ص) بدست ما رسیده که همه حاکی از اهمیت این امر مستحبی دارد تا جائی که حضرت ختمی مرتبت می فرماید(فلیس منی) یعنی اگر کسی ازدوج ننماید از من نیست. آیا معقول است امامی که ما قائل به معصومیتش می باشیم این وصیت را در حق فرزندانش نماید، پس باید گفت که نظریه یعقوبی خالی از واقعیت و غیرمستند است.

ثانیا:  متن وصیتنامه حضرت امام موسی کاظم(ع) در طول قرنها و سالها از حوادث باقی مانده و در کتب تاریخی موجود است که مرحوم کلینی تمام وصیت آن حضرت را در کتاب شریف کافی نقل می نماید که نوشته؛ حضرت امام موسی کاظم(ع) در این وصیتنامه پس از آنکه همه فرزندانش را به تبعیت از امام رضا(ع) فرمان داد، در مورد فرزندانش فرموده:  "وان اراد رجل منهم ان یزرج اخته فلیس له ان یزوجهاالا باذنه وامره، فانه اعرف بمناکح قومه""هرکدام از آنها اگر بخواهد خواهرش را تزویج دهد، بدون اجازه‌ و فرمان امام رضا(ع)چنین حقی را ندارند، زیرا او به مصالح قومش در امر ازدواج از همه آنها آگاهتر است".

در جای دیگر از همین وصیتنامه می فرماید:  "ولا یزوج بناتی احد من اخوتهن من امهاتهن ولا سلطان ولا عم الا برأیه ومشورته، فان فعلوا ذلک فقد خالفوا الله ورسوله وجاهدوه فی ملکه، وهو اعرف بمناکح قومه، فان اراد ان یزوج زوج، وان اراد ان یترک ترک""هیچ یک از دخترانم را نباید برداران مادری و سلاطین و یا عموهایشان شوهر دهند، مگر با نظر و مشورت حضرت رضا(ع) اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، با خدا و رسول خدا مخالفت ورزیده اند و در سلطنت خدا منازعه نموده اند، زیرا او به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر است، پس هرکس را او تزویج دهد اطاعت کند و هرکسی را او تزویج نکند فرمان برد"

باید متذکر شد که در این وصیتنامه حضرت بیشتر خواستند، به فرزندان خود اعلام کند که حجت خدا بعد از وی حضرت رضا(ع) است و باید در هر موردی من جمله مسئله ازدواج از آن حضرت اطاعت و اجازه بگیرند. بنابر بیان فوق باز فرمایش یعقوبی رد می شود و بی اساس بودن قول او را می توان پی برد و لذا صاحب کتاب(حیاه الامام موسی بن جعفر) صریحا مجعول بودن نقل یعقوبی را علان نموده است.

نظریه دوم که در مورد عدم ازدواج دختران حضرت موسی بن جعفر(ع) داده اند این است که گفته اند چون برای آن مخدرات هم کفو پیدا نمی شد لذا ازدواج ننمودند. در رد این نظریه فوق دو جواب ذکر شده است؛ اولا:  "سیره ائمه اطهار(ع) این نبود که دختران خود را به جهت پیدا نشدن(کفو) در خانه نگه بدارند و مانع از ازدواج آنها شوند، بلکه آنها عملا‌ و قولا مومن و مؤمنه را کفو یکدیگر می دانستند و امر می فرمودند که اگر دین و تقوای کسی را پسندید دختران خود را به همسری او درآورید.

اولا:  در عصر امام کاظم(ع) جوانان شایسته ای از اولاد امام حسن مجتبی(ع) و از تبار حضرت سیدالشهداء(ع) بودند که می توانستند کفو دختران آن حضرت باشند. لذا احتمالا نظر سوم درست می باشد و آن خفقان شدید هارونی است. اختناق در عصر هارون الرشید به جائی رسیده بود که کسی جرأت نداشت به در خانه‌ امام کاظم(ع) آمد و شد کند، کجا رسد به اینکه آرزوی دامادی آن حضرت را در سر بپروراند.

اما پاسخ دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه اولا:  فاطمه کبری حضرت معصومه(ع) در سال 173 هـ .ق بدنیا آمده و نظر به اینکه این بانو به اجماع مورخین بزرگترین دختران حضرت امام موسی کاظم(ع) بوده و همچنین آن حضرت هم در سال 201هـ .ق به شهادت رسید باید گفت که ایشان در زمان شهادت امام کاظم (ع) 10 سال بیشتر نداشت و تازه بحد بلوغ رسیده بود چه رسد که مابقی دختران آن حضرت که از فاطمه معصومه(ع) کوچکتر بودند.

ثانیا:  چون مورخین عنایت کافی در تاریخ تولد و وفات و ازدواج اولاد ائمه(ع) و بعضا خود ائمه(ع) نداشتند ممکن است که آن مخدرات با تمام آن مسائل و مصائب و مشکلاتی که مطرح گردید، ازدواج نموده و این سنت شایسته جدشان را پیروی کرده باشند مضافا براینکه(عدم الوجدان لا یدل علی عدم الموجود) چون مورخین مسئله ازدواج اولاد ائمه(ع) را ذکر نکرده و یا در کتب تاریخی موجود نیست دلیل بر ازدواج نکردن آن مخدرات نمی توان باشد گرچه در مورد شخص حضرت معصومه(ع) همان دلائل فوق مبنی بر عدم ازدواجش کافی است.

۱ نظر ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۶
حسین کریمی
يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۳۴ ب.ظ

امام عسکری و سیاست

فعالیتهای سیاسی امام(علیه السلام)

امام حسن عسکری(علیه السلام) در طول زندگی خود، با شش نفر از خلفای بنی عباس3 هم عصر بود دوران امامت شش ساله آن حضرت (از سال 254 تا سال 260هـ.ق.) با سه خلیفه عباسی (المعتز، المهتدی و المعتمد) مقارن و از سخت ترین دورانهای زندگی آن امام معصوم و شیعیان به حساب می آید. چه اینکه خلفای بنی عباس مانند خلفای بنی امیه گرفتار انواع هوس ها و آرزوهای نامشروع شده و حکومت بر مسلمانان را وسیله ای برای خوشگذرانی و رسیدن به مطامع دنیوی خود قرار داده بودند و در این میان، امامان معصوم را سدّ راه خواسته های نامشروع خود می دانستند، بر آنان و شیعیان با شیوه های مختلف؛ ارعاب، حبس، قتل، تبعید، محاصره اقتصادی و امثال آن، سخت می گرفتند. این اعمال فشارها و محدودیتها در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم السلام) ، به اوج خود رسید و شدت آن به قدری بود که آن سه پیشوای بزرگ در سن جوانی به شهادت رسیدند. امام جواد(علیه السلام) در سن 20 سالگی، امام هادی(علیه السلام) در سن 41 سالگی و امام حسن عسکری(علیه السلام) در سن 28 سالگی به دست حاکمان عباسی شهید شدند. و امّا امام حسن عسکری(علیه السلام) دو ویژگی مهم داشتند که موجب ظلم بیش از پیش خلفای بنی عباس بر آن حضرت و شیعیانش شد و آن دو عبارت بود از:

 

1.      قوت یافتن شیعیان

شیعیان و اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) در سایه تعلیمات و ارشادهای روح بخش و آگاهی آفرین مستمر آن حضرت، روز به روز آگاه تر و منسجم تر شده، رو به قوّت و قدرت می رفتند؛ شیعیانی که اعتقاد راسخ داشتند حکومت بنی عباس مانند حکومت بنی امیه، حکومتی نامشروع است و آن را حق مسلّم اهل بیت می دانستند. خلفای بنی عباس از قوت گرفتن شیعیان هراس داشتند و می دانستند که اگر ارتباط امام حسن عسکری(علیه السلام) با مردم بیشتر شود، به یقین در سایه روشنگری آن حضرت، شیعیان به خود آمده، آماده هرگونه جان فشانی و ایثار خواهند بود و بساط ستم حاکمان عباسی را برخواهند چید. از این رو هرگونه اعتراض را سرکوب می کردند و با انواع شکنجه، حبس، قتل، محاصره اقتصادی، تحقیر و مانند آن، به تضعیف شیعیان می پرداختند.

 

2.      مسأله مهدویت

خلفای بنی عباس با استفاده به روایات نبوی(صلی الله علیه و آله) خوب می دانستند که از امام حسن عسکری(علیه السلام) فرزندی متولّد شده، ظلم و جور را برخواهد چید و او همان قائم آل محمّد(عج) است. از این رو پیوسته مراقب وضع زندگی آن حضرت بودند و به طور جدّی اخبار منزل آن حضرت را بررسی می کردند تا اگر فرزندی متولد شد، آن را از بین ببرند.

 

خلفای بنی عباس علیه امام حسن عسکری(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت، دست به اقدامات ذیل زدند:

الف ـ سرکوب شیعیان

حاکمان عباسی، هرگونه اعتراض و حق خواهی را با شدیدترین وجه سرکوب می کردند. در حکومت المعتزّ بالله، بیش از هفتاد نفر از علویان و فرزندان جعفر طیّار و عقیل بن ابی طالب را، که در حجاز قیام کرده بودند، اسیر کرده و به سامرا بردند. شیعیان قم که به حق خواهی اهل بیت(علیهم السلام) برخاسته بودند، توسط والی آنجا موسی بن یحیی، سرکوب شدند. در حکومت المعمتد بالله نیز گروهی دیگر از علویان به شهادت رسیدند و برخی از آنان به فجیع ترین وضع کشته می شدند، تا آنجا که پس از کشتن، دست و پا و گوش و بینی آنها را می بریدند.

کشتار مخالفان، زندان، تعقیب، محاصره اقتصادی و در یک کلام، ظلم و ستم های حاکمان عباسی آن چنان فراوان و گسترده بود که هر حق طلبی را با کمترین بهانه ای سرکوب می کردند و بسیاری از شاعران وضعیت نامطلوب زمان خود را به این مضمون بیان می کرده اند که: آشکارا ستم می کنند و مردم پیوسته در هراسند.

 

ب ـ قطع ارتباط شیعیان با امام

از جمله اقدامات ستمگرانه حاکمان عباسی، تحت تعقیب قرار دادن شیعیان و کسانی بود که به نحوی می خواستند با امام حسن عسکری(علیه السلام) رابطه برقرار کنند. از این رو دوستداران و شیعیان، به سختی می توانستند با آن حضرت در تماس باشند؛ بگونه ای که گاه مدت ها منتظر فرصت مناسب می ماندند تا با امام ملاقات کنند و یا از باب تقیه، شیعه بودن خود را انکار می کردند تا مبادا مورد بازجویی قرار گرفته، گرفتار شوند و گاه شغل خاصی را انتخاب می کردند تا بتوانند رابطه خود را با امام حفظ کنند؛ مثل عثمان بن سعید عمری که به روغن فروشی روی آورد.

ابوالقاسم کاتب می گوید: «مردی از علویان در زمان امام حسن عسکری(علیه السلام) ، در طلب معاش از سامرا بیرون آمده بود و به سوی غرب ایران می رفت، یکی از دوستداران امام حسن عسکری(علیه السلام) از اهالی حلوان (سر پل ذهاب)، به او برخورد و پرسید: از کجا آمده ای؟ گفت: از سامرا. پرسید: آیا فلان محلّه و فلان کوچه را می شناسی؟ گفت: آری. پرسید: از حسن بن علی خبری داری؟ (آن فرد علوی از روی احتیاط) گفت: نه! پرسید: برای چه به ایران آمده ای؟ گفت: برای کسب درآمد.

حلوانی گفت: من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با من به سامرا بیا و مرا به خانه امام حسن عسکری(علیه السلام) برسان. علوی نیز پذیرفت و او را به منزل امام رساند

این واقعه نشان می دهد که ملاقات با امام بسیار سخت بوده است؛ به طوری که برخی از شیعیان برای تحقّق دیدار، حاضر بودند ثروت خود را نیز بدهند.

 

ج ـ مراقبت بر اعمال امام

خلفای عباسی، آنچنان از نفوذ و موقعیت مهمّ اجتماعی امام حسن عسکری(علیه السلام) در هراس بودند که علاوه بر ایجاد محدودیتهای گسترده و مستمر، هر هفته، در روزهای دوشنبه و پنج شنبه، آن حضرت را به دربار احضار می کردند تا از ارتباط مؤثر آن حضرت با شیعیان بکاهند.

 

د ـ زندانی کردن امام

پافشاری امام حسن عسکری(علیه السلام) در راه حق و عدالت و سازش ناپذیری آن حضرت با خلفای ستمگرِ عباسی، همواره موجب کینه توزی و شدت عمل آنان نسبت به آن حضرت می شد. از همین رو، آن حضرت را بارها زندانی کردند. المهتدی بالله، خلیفه عباسی، در سال 255هـ . ق. دستور بازداشت امام(علیه السلام) را صادر کرد و به صالح بن وصیف سپرد تا آن حضرت را زندانی کند و بر وی حضرت سخت گیرد. و یک بار دیگر آن حضرت در زندان «عزیر» از وابستگان ظالم خلفای عباسی محبوس شد. او بر امام سخت می گرفت و آزار می رساند؛ روزی زن عزیر به او گفت: «از خدا بترس، تو نمی دانی چه شخصی در منزل توست! (آن زن عبادت و شایستگی امام را بیان کرد) و گفت: از ستمی که بر او روا می داری بر تو می ترسم. عزیر گفت: به خدا قسم او را در میان درندگان می افکنم. او پس از آنکه از مقامات بالا اجازه گرفت، امام را به میان درندگان افکند و شکی نداشت که درندگان، آن حضرت را هلاک می کنند، اما وقتی به سراغ امام آمد او را سالم یافت در حالی که مشغول نماز بود و درندگان اطراف او را گرفته بودند؛ از این رو دستور داد تا آن حضرت را به زندان برگردانند.»

امام حسن عسکری(علیه السلام) در زمان خلافت المعتمد بالله نیز زندانی شد. آن حضرت همراه برادرش جعفر، نزد علی بن جرین زندانی شدند. خلیفه پیوسته از وضع امام جویا می شد. روزی از علی بن جرین، زندانبان امام از احوال آن حضرت گزارش خواست. او در جواب گفت: روزها را روزه می گیرد و شبها را به نماز و عبادت می گذراند.

 

 

تدابیر امنیتی در مورد امام عسکری(علیه السلام)

امام حسن عسکری(علیه السلام) با درایتی کم نظیر، در برابر ستم حاکمان عباسی ایستاد و در حفظ اسلام و شیعیان کوشید و در این راه متحمّل زحمات بسیار شد. اقدامات آن حضرت عبارت بود از:

 

الف ـ ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان

شهرهای کوفه، مدائن، یمن، بغداد، ری، آذربایجان، نیشابور، قم، سامرا، گرگان و بصره از پایگاه های شیعیان بودند و حاکمان عباسی بیشترین حساسیت را به این شهرها داشتند و همواره می کوشیدند دوستداران مکتب اهل بیت را در تنگنا قرار دهند. امام(علیه السلام)برای حفظ شیعیان این مناطق، شبکه ارتباطی قوی ایجاد کرد؛ زیرا گستردگی و پراکندگی مراکز تجمّع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منطقی را ایجاب می کرد تا

پیوند شیعیان را با حوزه امامت و نیز ارتباط آنان با یکدیگر برقرار سازد و از این رهگذر،

آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کنند. آن حضرت نمایندگانی از چهره های درخشان و شخصیتهای برجسته شیعه برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و به وسیله آن با شیعیان ارتباط مستمر برقرار کرد؛ از جمله این نمایندگان، ابراهیم بن عبده، نماینده امام در نیشابور و احمدبن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری نماینده آن حضرت در قم بودند.

 

ب ـ فعالیتهای سرّی

داوود بن اسود، خدمتگزار امام حسن عسکری(علیه السلام) می گوید:

«روزی امام مرا خواست و چوب مدوّر و بلند و ضخیمی مانند پایه در، به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده. من چوب را گرفته، راهی شدم. در راه به آب فروشی برخوردم، قاطر او راه مرا بست. آب فروش از من خواست، حیوان را کنار بزنم، من نیز چوب را بلند کردم و به قاطر زدم، در این حال چوب ترک خورد و من وقتی محل ترک خوردگی آن را نگاه کردم، دیدم نامه های زیادی در درون چوب جاسازی شده است

این جریان نشان می دهد که آن حضرت فعالیت گسترده و در عین حال سرّی را در جهت مقابله با توطئه ها و ستم های خلفای عباسی انجام داده است.

 

ج ـ تشکیل جلسات توجیه سیاسی

با وجود همه فشارها و محدودیتهای فراوانِ دستگاه حاکم، امام حسن عسکری(علیه السلام)برای تقویت بنیه اعتقادی و توجیه سیاسی و آگاهی شیعیان نسبت به وظایف خود، مکانهای متعددی از خانه های شیعیان در سامرا را معین کرد و از شیعیان می خواست تا در آن جلسات، بعد از نماز عشا حاضر شده، مشکلات و مسائل خود را حضوری به محضر امام عرضه کنند که این مسأله در ایجاد آگاهی و رفع شبهات بسیار مؤثر بود. همان طور که عبیدالله وزیر معتمد عباسی به استحکام عقیده و توان سیاسی شیعیان اعتراف کرد و برنامه های حکومت عباسی بر ضد آنان را ناکافی و بی اثر دانست،

عبیدالله در جواب جعفر، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام) که بعد از شهادت آن حضرت، به او پیشنهاد رشوه 20 هزار دیناری کرد تا او را به عنوان جانشین امام معرفی کند، با پرخاش گفت:

«احمق! خلیفه عباسی به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می دانند، آن قدر شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند ولی نتوانست و با تمام کوششهای فراوانی که کرد، توفیقی به دست نیاورد. اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به (معرفی تو از ناحیه) خلیفه و غیر خلیفه نیست و اگر چنین مقامی نداری، کوشش ما برای تو بی فایده است.»

 

د ـ هشدار و راهنمایی شیعیان

از اقدامات مهم امام حسن عسکری(علیه السلام) که بیشتر اوقات با معجزات و کرامات آن حضرت همراه می شد، اطلاع رسانی و آگاه کردن شیعیان از خطرات جانی بود که از ناحیه حاکمان عباسی متوجه آن شده بود. نمونه های این اقدامات بسیار است. ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری می گوید: «ما چند نفر در زندان بودیم که امام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان مردی جمحی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه او شد و فرمود: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم که در چه زمانی آزاد خواهید شد. بعد از بیرون رفتن آن مرد، فرمود: این مرد از شما نیست از او حذر کنید. او گزارش شما را و هر چه را که شما با هم گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است و هم اکنون در میان لباس های اوست. یکی از حاضران لباس های او را تفتیش کرد و گزارش را یافت که مطالب مهم و خطرناکی را درباره ما نوشته بود.»

راوی می گوید: «ما گروهی بودیم که وارد سامرا شدیم و در پی فرصتی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه ببینیم. در این هنگام نامه ای به این مضمون از طرف امام به ما رسید که: (اگر من از خانه خارج شدم) هیچ کدام از شما بر من سلام نکند، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند؛ زیرا برای شما خطر جانی دارد.»

عبدالعزیز بلخی می گوید:

«روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروش ها نشسته بودم و امام حسن عسکری(علیه السلام) را که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد، دیدم. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خداست، او را بشناسید ولی با خود گفتم: در این صورت مرا می کشند! وقتی امام به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که: سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بر پاهای آن حضرت بوسه زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی (که شیعه هستی) کشته می شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم، فرمود: باید رازداری کنید و گرنه کشته می شوید، خود را به خطر نیندازید.»

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۴
حسین کریمی
شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۴۶ ب.ظ

رنگش پریده بود...

در نُخَیله بود. با معاویه نشسته بودند زیر سایه چند نخل. 

معاویه پرسید: «شنیده ام که پیامبر به نخل که نگاه می کرده می گفته چقدر خرما دارد. درست هم می گفته. حسن، تو هم علمش را داری؟ می دانی این نخل چند خرما دارد؟!»

فرمود: «پیامبر وزنشان را می گفته من تعداد دانه هایشان را می گویم ؛ چهار هزار و چهار دانه.» به دستور معاویه خرمای همهی نخلها را چیدند‌؛ چهار هزار و سه تا بود. 

امام فرمود: «دروغ نمی گویم. باید یکدانه ی دیگر باشد.»

همه را تفتیش کردند، در دست عبدالله بن عامر بود 

*

*

غلام جوانی را دید که داشت غذا می خورد و سگی روبه روی او نشسته بود. هر لقمه ای که می خورد، لقمه ای به سگ هم می داد.

پرسید: «چرا این طور می کنی؟»

غلام جواب داد: «من خجالت می کشم که خودم غذا بخورم و این سگ گرسنه بماند.»

حضرت خواست به او پاداشی نیکو بدهد. برای همین او را به دلیل این عمل نیک، از مولایش خرید و آزاد کرد و باغی را که در آن کار می کرد، خرید و به او بخشید.

(البدایه و النهایه، ج 8، ص 38)

*

*

آنشب که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم. درختی دیدم، بوی خوشی داشت. زیباییش مبهوتم کرده بود. میوه اش اما از خودش بیشتر. درخت دیگری هم دیدم. مثل قبلی.

از جبرئیل پرسیدم: «این دو درخت از تمام درختان بهشت بهترند، نامشان چیست؟»

پاسخ داد:«یارسول الله! اولی حسن است، دومی حسین.»

*

*

رنگش پریده بود. صورتش هم زرد. بند بند بدنش می لرزید ؛ داشت وضو می گرفت.

زردی صورت و لرزش زانوانش بیش تر شد؛

به نماز ایستاده بود.

 

(برگرفته از کتاب « آفتاب  غریب »، روایت داستانی زندگی امام حسین مجتبی علیه السلام از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۴:۴۶
حسین کریمی
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ

بزرگداشت حاج علی آهی، پیرغلام اهل بیت

۰ نظر ۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۴:۳۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ

معرفی ارشاد شیخ مفید

الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد 
  
الف) درباره نویسنده: نجاشی که خود از شاگردان نویسنده کتاب مورد نظر بوده است درباره وی چنین می‌نویسد: «محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام معروف به ابن معلم و شیخ مفید» (رجال نجاشی، ص311) شیخ مفید در 11ذیقعده سال 336 یا338 هجری در روستای «سویقه ابن بصری» که از توابع عکبرا بود به دنیا آمد.
  
برخی او را از ارکان خمسه تشیع به شمار آورده‌اند.
  
ابن حجر عسقلانی که از بزرگترین رجال‌شناسان اهل سنت است، می‌گوید: «او عالم شیعه و دارای تالیفات بسیاری است که به 200 می‌رسد... به سبب عضدالدوله دیلمی دارای صولتی عظیم بود. در سال 413هـ. ق از دنیا رفت. 80هزار مسلمان او را تشییع کردند. او مردی بود زاهد و با خشوع و در فراگیری علوم حریص.
  
گروه زیادی از او استفادت کردند. گویند عضدالدوله دیلمی در خانه او به دیدارش می‌رفت و به هنگام بیماری عیادتش می‌کرد. ابویعلی جعفری که داماد شیخ بوده است درباره او می‌گوید: شب‌ها اندکی می‌خوابید، سپس برمی‌خاست و به نماز، مطالعه، درس و یا قرائت قرآن مشغول می‌شد.» (لسان المیزان، ج5، ص386)
  
ب) کتب شیخ: کتاب‌های شیخ چنانکه در معرفی او نیز گفته شد بسیار پرشمار و غیرقابل احصاء است اما اهم کتب او در علوم مختلف از این قرار است:
  
1- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، مولد النبی و الاوصیاء، الافصاح فی الامامه در پیامبرشناسی و امام شناسی 2- الارکان فی دعائم الدین و تصحیح الاعتقاد در اصول دین 3- اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات در فروع مسائل کلامی 4- المقنعه و احکام النساء در فقه 5- اعجاز القرآن و البیان فی تالیف القرآن در باب اعجاز قرآن 6- الاختصاص در مسائل متفرقه


  
ج) درباره الارشاد: این کتاب به شرح حال ائمه 12گانه اختصاص یافته است و می‌توان آن را در زمره قدیمی‌ترین کتاب‌های امام شناسی و در ردیف کتاب الحجه الکافی شیخ محمدبن یعقوب کلینی (م329ه. ق) به شمار ‌آورد.
  
کتاب الارشاد از معتبرترین منابع روایی شیعه درباره زندگانی ائمه - علیهم السلام - به شمار می آید و بسیاری از منابع مهم شیعه، که به زندگانی ائمه پرداخته اند، این کتاب را مستند خود قرار داده اند. این کتاب از منابع دست اول درباره زندگانی ائمه - علیهم السلام - است.

شیخ مفید این کتاب را به درخواست یکی از یاران خود نگاشته است; چنان که در آغاز کتاب می فرماید: «من بنا به درخواست شما در این کتاب نام ائمه هدا، تاریخ زندگانی آنها، محل قبر و حرم آن بزرگواران را آورده ام». شیخ مفید کتاب خود را همانند یک کتاب تاریخی تألیف نموده و به بیان حوادث تاریخی پرداخته است.

در این کتاب بسیاری از موضوعات مهم تاریخی ائمه - علیهم السلام - بیان شده است; مانند خبر دادن امام علی - علیه السلام - از شهادت خود، روایاتی که دلالت بر فضایل آن حضرت می کند، قضاوتهای آن حضرت، حرکت امام حسین - علیه السلام - به سوی عراق، قیام زید شهید، ورود امام هادی - علیه السلام - به سامرا، سیره امام زمان(عج).

باب نخست این کتاب به شرح حال امیرمومنان (ع) اختصاص دارد و بیشترین حجم کتاب را نیز در بردارد. باب سوم به امام حسین(ع) و شرح ماجرای کربلا و شهدای آن اختصاص دارد. به واقع می‌توان باب سوم الارشاد را مقتل حسین و اصحابش به شمار آورد. شیوه شیخ در کتاب، نقل مستند و مسند حوادث نیست و کتاب به گونه‌ای منسجم و بدون نقل اسناد روایات بیان شده است. هرچند در برخی روایات شیخ به ذکر اسناد پرداخته است. در بیشتر این موارد، راویان شیخ را استادان خود او مثل شیخ صدوق و محمد ثانی در رده او مثل ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولویه تشکیل می‌دهند.


گزیده ای از متن کتاب:

همین که صحبت های حر تمام شد، عمرسعد پرچم دارش را صدا زد و گفت: پرچم را نزدیک بیاور سپس تیری در کمان گذاشت و به طرف لشکر امام حسین(ع) پرتاب کرد و گفت: گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر را رها کردم به دنبال او سایر لشکریان نیز تیرها را رها کردند و به میدان آمدند و مبارز خواستند.جنگ در آغاز تن به تن بود و یک به یک انجام می شد. از این رو یسار غلام زیادبن ابی سفیان، به میدان آمد و مبارز خواست. عبدا... بن عمیر از لشکر امام حسین(ع) برای مبارزه به میدان آمد و طبق معمول نسب و نژاد خود را باز گفت. یسار که شان خود را بالاتر می دانست مبارز مشهورتری را برای مبارزه خواست اما او اعتنایی نکرد و به طرف یسار حمله کرد و به خاک انداخت. در این هنگام سالم غلام ابن زیاد به کمک او آمد و بر عبدا... حمله کرد. یاران امام(ع) فریاد زدند مواظب باش سالم تو را غافلگیر نکند. عبدا... به او نیز حمله کرد و او را به خاک افکند. مبارزه تک به تک به ضرر لشکر یزید بود و انگیزه و شجاعت بالای اصحاب امام(ع) ، جنگجویان دشمن را به خاک هلاکت می افکند. به همین خاطر عمروبن حجاج فرمانده جناح راست لشکر یزید خطاب به لشکریان خود فریاد زد: ای احمق ها آیا می دانید با چه کسانی می جنگید؟ شما با سواران و دلاوران کوفه می جنگید! با دلیرانی که دست از دنیا شسته و تشنه مرگ هستند کسی تنها و جداجدا به جنگ آنان نرود و همگی هجوم کنید. عمر سعد این نظر را پسندید و دستور داد کسی تن به تن نجنگد.

معرفی کتاب مقتل ارشاد شیخ مفید زندگینامه آثار کتب

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۲:۲۶
حسین کریمی
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ

معرفی مقتل تاریخ دمشق

تاریخ دمشق
   
الف) درباره نویسنده: علامه شمس‌الدین ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» درباره نویسنده کتاب می‌گوید:
   
«امام، علامه، حافظ بزرگ و چیره‌دست، محدث شام، ثقه‌الدین، ابوالقاسم دمشقی شافعی، صاحب تاریخ دمشق در آغاز ماه محرم سال 499 متولد شد. در سال 520 به عراق کوچید. در سال 521 حج گزارد و در سال 529 از راه آذربایجان، به خراسان رفت.
  
او علی‌بن‌حسن‌بن هبه‌الله‌بن‌عبدالله‌بن حسین است. شمار شیوخ او که در معجم او یاد شده‌اند 1300 تن از طریق سماع، 46 شیخ از طریق انشاء و 290 شیخ از طریق اجازه و هشتاد و چند زن هستند که مجموعه آنها تقریبا 1716 می‌شود. او آثار فراوانی از خویش بر جای نهاده است.
  
او مردی بود تیزفهم، حافظ، پرکار، ذکی، بصیر در کار و در روزگار خود یگانه عصرش بود.
    
او در شب دوشنبه 11 ماه رجب سال 571 درگذشت، قطب نیشابوری بر او نماز گزارد و سلطان بر جنازه وی حاضر شد. او را نزد پدرش در قبرستان باب‌الصغیر در دمشق به خاک سپردند.» (سیر اعلام النبلاء، ج 20، صص 554 تا 715، ش 354 با تلخیص و تصرف) چنان که در متن شرح حال ابن‌عساکر آمده است او شافعی مذهب و از اهل سنت است.
  
ب) درباره کتاب: چنان‌که از نام کتاب هویداست، کتاب معجمی است فراخ‌دامن درباره تاریخ دمشق، یعنی شهر زادگاه مصنف کتاب، علی‌بن‌حسن معروف به ابن‌عساکر. دمشق روزگاری پایتخت امویان به‌شمار می‌رفت.

از این‌رو خلفای فراوانی را شاهد بوده‌است که در آن شهر به حکمرانی پرداخته‌اند و این طبیعتاً دستمایه مناسبی بوده‌است تا شخصی چون ابن‌عساکر به تبیین تاریخ این شهر بپردازد.
  
علامه ابن‌منظور انصاری صاحب معجم بزرگ لسان العرب، سال‌ها بعد کتاب تاریخ دمشق را که در چاپ‌های جدید در مجموعه‌ای 50‌جلدی فراهم آمده است، خلاصه و مختصر کرد.
  
این کتاب را که مختصر تاریخ دمشق نام دارد، احمد راتب حمدویش و محمد ناجی الحمر به سال 1405 در قاهره و توسط انتشارات دارالفکر به همراه تحقیق و تصحیح عرضه کرده‌اند. در خود کتاب تاریخ دمشق ابن‌عساکر، چیزی در حدود 400‌روایت به بررسی تاریخ عاشورا و مقتل‌الحسین پرداخته‌اند؛ هرچند تا سال 1415 هـ. ق این 400 حدیث هرگز به صورت مجزا و تحت عنوان مقتل‌الحسین یا چیزی شبیه به آن منتشر نشده بودند.
  
در این سال فاضل گرانقدر محمدرضا حسینی‌جلالی مجموعه این 400‌حدیث را تحت عنوان «الحسین (ع) : سماته و سیره» یعنی سیره و سیمای امام حسین‌(ع) به صورت مجزا فراهم آورد.

 در این کتاب به چند دلیل که به ظاهر منطقی به نظر می‌رسند اسانید روایات چهارصدگانه حذف شده است و البته برای سهولت شناسایی متون اصلی و متونی که بعدا به کتاب افزوده شده‌اند، احادیث در مجموعه‌هایی مجزا قرار داده شده‌اند.
   
توضیحات و شروح فراوانی بر متون روایات نگاشته شده و متن از جنبه‌های لغوی، تاریخی و روش‌شناختی وارسی شده است.
  
فراهم‌کننده کتاب خود را مقید داشته تا به متن ابن‌عساکر وفادار باقی بماند و جز در پاره‌ای موارد مطلبی بر متن اصلی نیفزاید.
  
یکی از ویژگی‌های مثبت کتاب «الحسین‌(ع) : سماته و سیرته» تخرج احادیث و مطابقت احادیث دو کتاب تاریخ دمشق ابن‌عساکر و تاریخ دمشق خلاصه شده علامه ابن‌منظور انصاری است. ترجمه کتاب را انتشارات اساطیر به سال 1383 منتشر کرد. این ترجمه از آن جویا جهان‌بخش است.
 
ج) نمونه‌هایی از متن کتاب: «معاویه در شب نیمه رجب سال شصتم بمرد و مردمان از برای یزید بیعت نمودند؛ پس یزید به واسطه عبدالله‌بن‌عمر عامری به ولیدبن‌عقبه بن‌ابوسفیان که امیر امویان بود در مدینه نامه نوشت که: مردمان را بخوان و از برای من از ایشان بیعت بگیر و آغاز کن از بزرگان قریش و باید اول کسی که بیعت‌گرفتن را از او آغاز می‌کنی حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب باشد.
  
پس ولیدبن‌عقبه همان‌دم، نیمه‌شب، به حسین‌بن علی پیغام فرستاد. حسین همان شب به سوی مکه بیرون شد و مردمان بامداد برخاستند و برای بیعت یزید روان شدند؛ پس حسین را جستند و نیافتند.
   
حسین برای آنکه در ایام حج با دولتیان در حرم درگیر نشود، دوشنبه دهه نخست ذی‌الحجه سال 60 در میان خاندان خود و 60 چهره متوجه کوفه به سوی عراق روان گردید.»

۱ نظر ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۷
حسین کریمی
يكشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۲۱ ق.ظ

معرفی کتاب خصائص الحسینیه

نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه، آیت‌الله حاج‌شیخ جعفر شوشتری است. او در سال 1230 هـ. ق متولد و در سال 1303 هـ. ق در زادگاهش جان‌به‌جان آفرین تسلیم کرد.
  
حاج‌شیخ عباس‌قمی درباره او می‌گوید: «جلالت شأنش زیاده از آن است که ذکر شود.
 
کسی که به کتاب «منهج‌الرشاد» آن بزرگوار مراجعه کند، خواهد دانست که در چه درجه و مقامی بوده است؛ در وعظ و تذکر مردم، در تحقیقات شریفه و اطلاع بر دقایق و اشارات مصائب و آثار اطائب. مصنفات مشهوره او در فن وعظ و تذکر و مصائب اباعبدالله از این امر خبر می‌دهد. شیخ ما محدث نوری نورالله مرقده در کتاب «دارالسلام» از ایشان مدحی بلیغ کرده است.» (فوائد الرضویه، ص 67.)
  
هر چند شیخ جعفر شوشتری را نباید نخستین فراهم‌آورنده خصائص (اختصاصات) دانست و پیش از او نیز بزرگانی چون سیدرضی، حاکم حکانی و ابن‌بطریق نیز خصائص ائمه نگاشته‌اند.
  
اما باید کمال خصائص‌نویسی را در آثار شیخ جعفر شوشتری جست؛ چرا که خصائص‌نویسی در آثار ایشان علاوه بر جنبه‌های نظری با جنبه‌های عملی- رفتاری و اخلاقی نیز مرتبط شده است.
  
ضمن آنکه ایشان خصائص را در بستر مصیبت‌خوانی ارائه و این امر یعنی مصیبت‌خوانی را به نحوی برگزار می‌کرده که حاوی تأثیر فراوانی بر مخاطبان بوده است.
  
در ابتدای کتاب شیخ ابتدا خویش و مؤمنان را به پرهیزگاری و مرگ‌اندیشی که البته وجه غالب اندیشه خود او نیز بوده است، خوانده و سپس راه‌های رهایی از نفس و شیطان و دنیادوستی را برشمرده است.
  
این طرق که در ایمان و عمل صالح مختصر است در نظر ایشان به نحوی با مصیبت اباعبدالله مرتبط می‌شود.
   
ماتم‌زدگی به هنگام رسیدن محرم و مرگ‌اندیشی در وجه مثبت آن در نظر شیخ زمینه ایمان و در نتیجه عمل صالح را به نحو مناسب‌تری فراهم می‌آورد. «الخصائص الحسینیه» را صادق حسن‌زاده با عنوان «امام‌حسین(ع) اینگونه بود» به فارسی برگردانده و انتشارات آل‌علی‌(ع) قم نیز آن را به زیور طبع آراسته است.

 

بخشی از مقدمه خواندنی کتاب:

... حالت چهارم : وسایل حسینى کارسازتر و داراى خصوصیتى ویژه است .
در حال خوف و یاءس غوطه ور بودم که ناگهان اندیشه تقرب به ائمه علیهم السلام به من دست داد و دیدم که جلیل ترین وسایل از نظر فایده و عظیم ترین از نظر ثواب و پاداش ، و عمومى ترین ، شامل ترین و فراگیرترین همه از نظر حقیقت و منفعت و از جهت درجه و مقام ، همانا وسایل حسینى ، سید جوانان اهل بهشت ، والد ائمه معصومین و سرور مظلومان ، حضرت ابا عبدالله الحسین فرد و امتیازى مخصوص است که حتى شامل افضل از ایشان هم نمى شود؛ چرا که تفاوت در فضیلت مقامى است ، و اتحاد انوار و طینت آنها، مقام و خصوصیتى دیگر.
پس در توسل به حسین علیه السلام ، در روى آوردن به درگاه خداوندى ، خصوصیتى یافتم ، چرا که آن حضرت درى از درهاى بهشت و کشتى نجات و چراغ هدایت است .(2) و با اینکه مقام نبوت و همه ائمه علیهم السلام درهاى بهشتند، لکن باب الحسین ، براى روندگان وسیع تر است .
همه ائمه علیهم السلام کشتى هاى نجاتند، اما کشتى حسینى در میان موج ها و طوفان ها سرعت بیشترى دارد و آسان تر به ساحل نجات مى رسد. همچنین همه امامان چراغ هدایتند، ولى محدوده استضائه به نور حسین علیه السلام وسیع تر است . در این حال بود که به نفس و شرکاى آن گفتم نم به سوى درهاى حسینى بشتابید و به سلامت و اطمینان خاطر وارد آن شوید و به نام پروردگار سوار بر کشتى حسینى شوید که خداوند آمرزنده و مهربان است . به این انوار حسینى که به شما مى نگرد، نظر کنید و از آن نور بر گیرید.
در این دم در نفس من شوق به این امر بیشتر شد، بویژه درباره آنچه که قبلا از علایم ایمان در وجود خود ناامید شده بودم ، آنها را در وسایل حسینى یافتم و همچنین اعمالى را که فاقد آن بودم ، پیدا کردم و به دو مطلب دست یافتم که اولى دلیل بر وجود ایمان و مطلب دوم دلیل بر وجود اعمال و عدم بطلان آنها بود که تفصیل هر یک به این شرح است :
اما مطلب اول :

الف : حسین علیه السلام فرمود: من کشته اشک چشم هستم . نزد هیچ مؤ منى از من یاد نمى شود مگر اینکه براى مصیبت هاى ما غمگین شود و گریه کند. و این از صفات همه انبیاء علیهم السلام است . من این حالت را هنگام شنیدن نام آن حضرت در خود یافتم از این رو به اندکى از ایمان - حداقل در حد رفع جاودانگى در جهنم - در وجودم پى بردم .


ب : آنگاه که ماه محرم و عاشورا فرا مى رسد دچار غم شده و حزن و اندوه بر من روى مى آورد.
ائمه علیهم السلام نیز چنین بوده اند، و این امر را دلیل بر وجود اثرى از ولایت ائمه در خود یافتم ، چرا که گفته اند: شیعیان ما کسانى هستند که از زیادى گل طینت ما آفریده شده اند و به نور ولایت ما عجین گردیده اند، به آنان مى رسد آنچه به ما مى رسد. و اخبار نیز دلالت بر این معنا دارد که هر گاه محرم مى شد، آثار گریه و اندوه بر هر یک از امامان عارض مى گردید.
هیچ کس در ایام محرم امام صادق علیه السلام را خندان ندید و حضرت رضا علیه السلام در همه ایام عاشورا غمگین و محزون بودند و رنگ حضرت در اثر مصیبت حسین علیه السلام متغیر بود. حضرت در مجلس ‍ عزاى حسینى مى نشست و اهل بیتش نیز در پس پرده به عزاى حسینى مى نشستند. هر گاه کسى برایشان وارد مى شد و اهل شعر بود، دستور مى دادند درباره امام حسین علیه السلام مطلبى انشاء کند. چنانچه در قضیه دعبل خزاعى آمده است ، و اگر کسى نبود حضرت خود مصائب جدش ‍ را یاد مى کرد.

۲ نظر ۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۱
حسین کریمی
يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۱۳ ق.ظ

مقتل ابومخنف

معرفی مقتل ابومخنف

در اینکه نخستین مقتل حسینی، یعنی اولین گزارش جامع از زمینه‌ها و نفس حادثه کربلا، از آن ابومخنف لوط‌بن‌یحیی‌بن‌سعیدبن‌مخنف ازدی غامدی (م157 ه. ق) است، تقریبا اختلافی میان رجال‌نویسان به چشم نمی‌خورد؛ هرچند برخی، از ابوالقاسم اصبغ بن نباته تمیمی نام برده‌اند که از ویژگان و یاران امیرمومنان (ع) بوده و پس از عمری دراز در حوالی سال 100ه. ق وفات کرده است (الفهرست شیخ طوسی، صص 37و38، ش108؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج22، صص23و24، ش5838) اما از آن‌رو که بر فرض صحت چنین باوری، هرگز اثری از این مقتل یافت نشده است، به نحو قطعی نمی‌توان بر تقدم ابی‌مخنف در میان مقتل‌نویسان خدشه وارد کردهرچند از مقتل ابی‌مخنف نیز جز در تاریخ الامم و الملوک محمدبن جریر طبری (م310ه. ق) یعنی بزرگترین مورخ ایرانی تاریخ اسلام، نمی‌توان نشانی یافت.
  
طبری در مجموع در جلد پنجم تاریخ خویش 125 روایت درباره تاریخ کربلا گزارش کرده که از این تعداد، 100 روایت را به صورت مستقیم و البته با واسطه‌هایی از ابی‌مخنف نقل کرده است.
  
10 روایت را نیز با واسطه هشام بن محمد کلبی از ابی‌مخنف روایت کرده است؛ از 15 روایت باقیمانده، 14 روایت از آن هشام و یک روایت از آن عمار دهنی است که منبع آن امام محمدباقر(ع) است.
 
گزارش‌های ابومخنف باتوجه به این امر که خود او در صحنه کربلا حاضر نبوده، بر دوگونه‌اند:
  
الف) آنهایی که در کربلا بوده‌اند.
  
اینان نیز خود بر چند دسته‌اند:
  
1- گروه نخست خود از آل‌هاشم‌اند که در کربلا بوده‌اند و از حادثه جان به سلامت برده‌اند؛ مانند امام سجاد و امام باقر(ع)
 
2- یاران امام حسین از غیر آل‌هاشم مانند عقبه بن سمعان و همسر زهیر بن قین 
  
3- ناظران بی‌طرفی چون عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل 
 
4- شاهدان حاضر در سپاه عمر بن سعد؛ برخی از ایشان چون عبدالله شعبی و هانی بن ثبیت در کشتار دست داشتند و برخی چون حمید بن مسلم که از قضا مهمترین منبع ابی‌مخنف به شمار می‌رود.
  
با آنکه در سپاه ابن سعد مشارکت داشتند ولی در کشتار دست نداشتند. برخی از ایشان از جمله خود حمید از امضاکنندگان نامه دعوت برای امام حسین(ع) بودند.
  
ب) گروه دوم آنانی هستند که در کربلا حاضر نبوده‌اند.
  
اینان را می‌توان در 5‌گروه دسته‌بندی کرد.
   
1-  محبان امام حسین(ع) چون علی‌بن حنظله که پدرش جزو شهدای کربلا بود و نیز پسر حربن‌یزید ریاحی که در کربلا شهید شد.
  
2- طرفداران امویان مانند قاسم بن‌عبدالرحمان 
  
3- طرفداران زبیریان مانند حسان بن قائد.
  
4- محدثین بی‌طرف چون محمد بن بشر همدانی پدر هشام بن محمد کلبی همدانی.
   
5- خویشان نزدیک ابومخنف چون عبدالرحمان بن جندب ازدی.
  
مقتل ابومخنف را که در واقع مهمترین «مقتل الحسین» است. می‌توان از چند جهت مورد بررسی قرار داد؛ هرچند نتیجه این بررسی هرچه باشد، باید به این نکته اذعان داشت که این مقتل اساس کار تمام مقاتل بعدی است.
  
و از این جهت می‌توان به این نتیجه دست یافت که لااقل این مقتل از نگاه راویان بعدی که آن را گزارش کرده‌اند، کاملا مورد اعتماد بوده است.
  
از نظر رجال‌شناسی، راویان ابومخنف طیف وسیعی از گرایش‌های فکری و سیاسی آن روز را شامل می‌شوند و از این حیث می‌توان مقتل الحسین را پرگستره‌ترین مقتل به شمار آورد. این امر بی‌شک بر اعتبار آن می‌افزاید.

۱ نظر ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۳
حسین کریمی
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

دستم خالیست...

سه قطعه صوتی کوتاه بسیار زیبا و ارزنده، از سخنان مرحوم آیت الله مجتهدی:

 (برای دانلود بر روی هر تیتر کلیک کنید)

دستم خالیست...

*

آرزوی حبیب

*

آنچه به درد خواهد خورد...

۰ نظر ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۰۰
حسین کریمی