سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ب.ظ
من دیوانه و تو ذوالفنون
روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند...
"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست" استثناء هم دارد گویا. عباسی گفت: "آن کسی که می گوید دیوانه علی اکبر است را ببرید و در تیمارستان بستری کنید." هی... تو برو و همان تئوری پردازی هایت را کامل کن؛ تو را چه به تحلیل جنون بر اباعبدالله...
۴۱ نظر
۱۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۹