ردّ طناب
چند خط ذکر مصیبت امام صادق علیهالسلام...
باز امشب بهر دوری و هجرِ
چهار قبر غریب گریانم
زائر غربتش اگر نشدم
از غم و غصه نوحه میخوانم
نیست حتی کسی که بغض کند
عاشقی هم سر مزارت نیست
نه که یک سایبان نه یک زائر
روضهخوان هم که در کنارت نیست...
*
بین سجده گرم راز و نیاز
غرق در ذات کبریا بودی
مات و مبهوت جلوهاش شدی و
گرم فریاد ربّنا بودی
در سکوت همان شب تاریک
خانهات سوخت بین شعله و دود
کودکانت به اضطراب و هراس
آتش افتاد به هرچه که بود
شعله ها چون به خانهی تو فتاد
یادت افتاد روز واقعه را
مادرت پشت در زمین افتاد
فضه فهمید درد فاطمه را
کودکانش چقدر میترسند
خانهای که اسیر شعله شود
دخترانش چقدر میترسند
«خیمهای» که اسیر شعله شود…
کاش میشد عبا به دوش کنی
پیرمردی و پابرهنه چرا؟
کاش مرکب کمی صبور شود
هی زمین میخوری بدون عصا
روی دستت نشسته ردّ طناب
غم هر روز و هر شب تو مدام
یادت افتاد کاروان غم و
غصهی کربلا و کوفه و شام…
…دستهای کبود ای فریاد
دختر بیپناه ای فریاد
موی آتشگرفته ای فریاد
زینب و یک سپاه ای فریاد...
شعر اشعار روضه شهادت امام جعفر صادق بقیع زائر حسین کریمی