له میشوم درون خودم…!
بعضی چیزها مثل شعار میماند از بس که خوب است !
و درک تحققش برای ذهن شهری دود خورده من خیلی دشوار است ! . . . خیلی مشکل !
گهگاه “آنی” پیش می آید و گاه کمتر از “آن” که تو را به خود وانگذاشته اند و می فهمی بعضی چیـــزها را . . . !
رفته ایم گلــــدشت روستای گلــــدشت و گلــــدشت نه گل دارد و نه دشت . . . !
گلــــدشت خاک دارد
رمل دارد، گلــــدشت کلی کپر دارد و خیلی چیزهای دیگر دارد که ذهن شهری دود خورده، از درک و فهمش ناتوان است و تنها برق نداشتنش را در مییابد ! . . . گلدشت کلی دانش آموز هم دارد که مدرسه ندارند . . . قصد کردهایم مدرسه بسازیم اینجا . . .