حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۲۶ مطلب با موضوع «مثلا شعر (آئینی)» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ق.ظ

مباهله

به تناسب روز مباهله


وقت آن آمده که حق به حقیقت برسد

وقت آنست که باطل به هزیمت برسد


همه دارایی این جبهه طاغوت دگر

به مسلمان ز منافق به غنیمت برسد


نوبتی هم که بود نوبت امروز دگر

به غضب بعد دو صد حرف و نصیحت برسد


بد نباشد که چو اعلان خطر هم به نظر

گوشه‌ی معجزه‌ی دین و شریعت برسد


باید امروز به گوش همه‌ی مردم شهر

جمله‌ی «نیست جز این راه و طریقت» برسد



کل اعداد در این قلب ملخص بشود

قدرت یک عدد پنج مشخص بشود





آی نجران مسیحی به چه تو مفتخری

به کدامین هنر و شأن و فضیلت نگری


یا خدا یا که علی لیک یکی زین دو نفر

داده بر حضرت مریم ز کرم گل پسری


اگر آن روز مسیحا نفس عیسی شده است

لحظه‌ای کرده چو از خانه‌ی حیدر گذری


شب معراج خدا کل حقایق را گفت

با همین صوت علی داد چو بر من خبری


گفت لولاک و سپس از سخنش فهمیدم

من شدم «هست» چو از جانب او شد نظری


وحی آمد ز خداوند فإن حاجّک...

که خودت را تو به همراه خودت هم ببری



همه‌ی حکمت این واقعه در این سخن است

این منم من علی ام من خود او او چو من است




خاتم دین منم و درّ ثمین فاطمه است

مهر امضای نبوت به یقین فاطمه است


نقطه‌ی مرکز این پنج فقط یک نفر است

حلقه‌ی وصل من و این سه نگین فاطمه است


آی نجران مسیحی به خودت آی دگر

مالک این فلک و عرش برین فاطمه است


شرح لولاک تو را گفتم و اکنون بنگر

علت خلقت حیدر که همین فاطمه است


ذات حق گر به کسی گفت ز اعجاب رخش

اندکی هم به کنارم بنشین فاطمه است


ذات او منحصر ظرف زمان نیست بدان

مادر گل پسر ام بنین فاطمه است



بیت ترکیب فقط حرف دل شاعرهاست

نیم از سلسله‌اش مادرم اما زهراست




نوبت بعد رسیده‌است به جولان حسن

ای مسیحی بنگر قدرت برهان حسن


می‌شناسند همه شهرت جود و کرمش

ملک و جن و بشر ریزه‌خور خوان حسن


آی نجران مسیحی به خودت آی و ببین

آسمان بسته به یک حرکت دستان حسن


منتظر باش و نگر صحنه‌ی آن معرکه را

شتر سرخ زمین خورده ز طوفان حسن


قول دادم که شوم روز جزا با عجله

من خودم شافع این خیل محبان حسن


مزه‌ی جود و کرم بخشش و احسان و عطا

بچشد سائل عارف ز سر نان حسن


من رسولم ولی امروز خودم معترفم

امتم گشته پریشان و مسلمان حسن



قرص ماه رخ زیبای حسن را عشق است

سفره‌ی پهن و مهیای حسن را عشق است




خوب بنگر که رسد نوبت دیدار حسین

ای مسیحی بنگر شوکت دربار حسین


هم شما هم همه‌ی پیش و پس نسل شما

بشتابید سوی کشتی جادار حسین


نام اسلام اگر زنده بماند شده چون

امتم تا ابدالدهر گرفتار حسین


به دل آدم و هم عیسی و هم نوح و خلیل

مانده این حسرت عظمی که نشد یار حسین


بد به دل راه نده؛ بهر شفاعت کافیست

دوستی با یکی از این همه زوار حسین



التفاتی به دل شاعر بدحال حسین...

ببرم کرببلا جان من امسال حسین...



آی دنیای پرادبار دلت می آید

دار پر محنت و آزار دلت می آید


آی نجران مسیحی تو بگو بسته شود

دست این حیدر کرار دلت می آید


یا که این دختر من بشنود از گل کمتر

پشت در ناله زند زار دلت می آید


حسنم پیر شود در غم آن ضربه که وای...

مادرش خورد ز دیوار دلت می آید


پسر دختر من گر که شود با لب خشک

کنج گودال گرفتار دلت دلت می آید


دختر دختر من زینت ما پنج نفر

بشود راهی بازار دلت می آید



ذکر هر روزه‌ی جبریل امین بر لب بود

بر سر اهل کسا روح عبا زینب بود


شعر اشعار روز مباهله 24 ذی الحجه حسین کریمی مباهله نجران مسیحی

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند...

باز امشب هم دلم تا مشهدش پر می‌زند

دور گنبد بال‌وپر مثل کبوتر می‌زند


کفتر جلد دلم مانند آهو می‌شود

روی خاک پای شه بوسه مکرر می‌زند


زائری خیره به گنبد ساعتی ماند و سپس

با ادب زانو زد و سجده به محضر می‌زند


هر طرف را بنگری دارد گدایی حاجتی

گوشه‌ی هر صحن و هر جا یک گدا در می‌زند


زائری از خود رها شد پر کشید و برنگشت

درب این میخانه را مستانه با سر می‌زند


آن‌طرف‌تر یک نفر شد از جوابش ناامید

این خطا چون از گدای نابلد سر می‌زند


چشم جانش را گشودند و ز پشت پرده دید

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند


لحظه‌ای که محو گنبد غرق صحنش می‌شویم

با توجه سر به ما مانند مادر می‌زند


زائری آمد حرم حاجت گرفت و زود رفت

این گدا از دیگران در را چو بهتر می‌زند


داد آقا را قسم قبل از طلب جان جواد

این‌چنین بر حاجتش او مهر زیور می‌زند


گفت آقا جان خودت گفتی به فرزند شبیب

هر مکان و هر زمان بر قلبت آذر می‌زند


روضه‌ی جد غریبم را بخوان و گریه کن

لحظه‌ای که بوسه بر لب‌های اکبر می‌زند



شعر اشعار میلاد ولادت امام رضا مشهد زیارت

۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۱
حسین کریمی
شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۶ ب.ظ

از قضا سرکنگبین در این حرم صفرا فزود...

ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها


می وزد در این حرم عطر گل یاس کبود

ای به این صحن و سرا از جانب موری درود

بر غبار درب جنت می زنم اینجا سجود

از قضا سرکنگبین در این حرم صفرا فزود

گریه هرچه شد فزون شادیّ زائر بیشتر


باز امشب با دلم من راهی قم می شوم

در حرم در بین زائرهای او گم می شوم

لحظه ای هم پیش کفترها چو گندم می شوم

بین سیل جمعیت غرق تلاطم می شوم

مِی اگر از قم بجوشد شور شاعر بیشتر


در حرم من آشنا هستم کجا بیگانه ام؟

پشت این دروازه ی ساعت شده میخانه ام

راحتم اینجا شبیه منزل و کاشانه ام

هیچ فرقی چون ندارد این حرم با خانه ام

این مسافر خو گرفته از مجاور بیشتر


قم نگو گو مأمن و گو جنت‌الاعلای ما

گو به این خاک بهشتی کوکب شب‌های ما

گشته از نام بلندش مفتخر دنیای ما

فکر او بوده همیشه بهترین رؤیای ما

زائرانش از بناها در معابر بیشتر


بشنو بانو این سلامی که رسد از جان من

می دهم بر تو سلام ای خواهر سلطان من

مشهد و شیراز و قم شد فخر این ایران من

گفته بودی بی رضا دنیا شده زندان من

سینه ات تنگ رضا بود این اواخر بیشتر


آمدی یک شهر آمد بهر استقبال تو

شیعیان در هر طرف دور و برت دنبال تو

قبله‌ی قم بعد از این شد صورت تمثال تو

این زمین باشد از این پس گوشه‌ی اموال تو

شأن تو در شهر باشد از مهاجر بیشتر


میچکد باران گل از روی هر بام و سرا

فرش راهت گشته دلها از ورودی تا کجا

محترم‌تر میشوی چون هم تویی اخت‌الرضا

هم خودت داری هزاران فضل و داری مرحبا

احترامت میکند قم از مسافر بیشتر


عمه زینب هم مسافر شد نه اما چون عزیز

مضطرب بود و پی یک راه چاره یک گریز

خاک عالم بر سر این قافیه ریزد... کنیز...

درد دارد طعنه‌ها و تهمت و دشنام و نیز

ضربه‌ی سنگ مسلمانان ز کافر بیشتر


شعر اشعار مدح ولادت میلاد حضرت فاطمه معصومه قم حرم حسین کریمی

۳ نظر ۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۴۶
حسین کریمی
شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ب.ظ

پیرمرد است و زمین خوردن او سخت‌تر است...

شهادت امام صادق علیه‌السلام

 

 

پیرمرد است و زمین‌خوردن او سخت‌تر است

پابرهنه به لگد بردن او سخت‌تر است


پشت پیراهن او وای چرا پاره شده

وسط سجده ز جا کندن او سخت‌تر است


خواست آرام کند دخترکان نگران

شعله افتاد چو بر گلشن او سخت‌تر است


میخ در داغ شود زخم عمیقی بزند

پیرهن نیز که چسبیدن او سخت‌تر است


پیرمرد است چرا در پی مرکب بدود

اینچنین با عجله رفتن او سخت‌تر است


دست او زخم شده بس که گره کور شده

بند اگر زبر شود بستن او سخت‌تر است


نه عبایی به تنش مانده نه عمامه چرا

وسط کوچه دعا کردن او سخت‌تر است


نانجیبانه چرا حرمت او بشکستند

از حجر نیز دل دشمن او سخت‌تر است


به علی‌اکبر خود با سر زانو برسید

پیرمرد است و زمین‌خوردن او سخت‌تر است


چقدَر نیزه به لب‌های کویرش زده‌اند

با چنین وضع که بوسیدن او سخت‌تر است

 

شعر اشعار روضه مرثیه شهادت امام جعفر صادق

۲ نظر ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
حسین کریمی
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

هشت شوال - تخریب بقیع

هشت شوال - تخریب بقیع

 

 

می‌چکد غربت چو بارانی ز معنای بقیع

اوج غربت می‌شود معنا ز شب‌های بقیع


می‌فرستم کفتر جلد دلم را سمت آن

می‌نشیند با ادب محو تماشای بقیع


نیست حتی نور شمعی در سرای این حریم

نیست حتی یک نفر در کل پهنای بقیع


زائرش هر شب ستاره ماه و باد و آسمان

گنبد این بقعه باشد سقف مینای بقیع


روز هم چون می‌رسد خورشید زائر می‌شود

سایه پنهان می‌شود از هرم گرمای بقیع


ناگهان جا می‌خورد تا روضه‌خوانی می‌رسد

زائری که آمده از شوق رؤیای بقیع


بغض سختی می‌زند چنگی به جان زائرش

بی‌صدا هق‌هق کند از درد نجوای بقیع


بی‌صدا مثل حسن مانند زینب چون حسین

لحظه‌ی غسل علی بر جسم زهرای بقیع


لحظه‌ای که غسل بر بازو و پهلو می‌رسد

با صدا شد بعد از آن فریاد مولای بقیع

 

شعر اشعار روضه بقیع سالروز تخریب بقیع قبرستان مدینه هشت 8 شوال

۱ نظر ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

فرصت قدر هم ز کف رفته

مناجات

 

 

رو به اتمام می‌رود رمضان

فرصت قدر هم ز کف رفته

کاروان می‌شود مهیا، من

دست و پایم به صد گنه بسته

 

خوب‌هایت نیامده رفتند

برگه‌ی عفو دست تک‌تکشان

از کرم داده‌ای و این منِ بد

هیچ سودی نبرده از رمضان

 

تا سحر من تمام شب‌ها را

گریه کردم ولی کسی نشِنید

بس که عمرم به معصیت رفته

سوز آهم به آسمان نرسید

 

بر‌نمی‌آید از چو من توبه

مثل هر سال من عوض نشدم

روز از نو دوباره روزی من

شد خجالت ز روزگار خودم

 

شرم دارم ز خواندن اسمت

بس که پوشانده‌ای وجودم را

هی جری‌تر شدم گنه کردم

من نفهمیده‌ام فرودم را

 

التماس دعا به من گفتند

مردم بی‌خبر ز روز و شبم

بس که از من تو منتشر کردی

حسناتی که کرده‌ای لقبم

 

قسمت می‌دهم به حق حسین

چند روزی که مانده دریابم

عوضم کن مرا ز نو تو بساز

قسمت می‌دهم به اربابم

 

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۸
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۶ ب.ظ

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

مناجات

 

 

میان قلب من و تو گنه شده حائل

دگر برای من انگار توبه شد مشکل

 

گذشته از رمضان نیم و من عوض نشدم

ز بس که خاک گناهان نشسته بر این دل

 

گذشت عمر گرانمایه من همان هستم

به جز غرور و مصیبت نشد مرا حاصل

 

تمام عمر خطا و همیشه غرق گناه

دلم گرفته خدایا از این همه باطل

 

چه شد مرا بنشاندی کنار خوبانت

چه شد که خورده نگاهت به خاک ناقابل

 

چرا میان سرایت مرا رهم دادی

نشد به همره مردم به کهف سگ داخل

 

من خراب کجا و دعا و توبه کجا

منی که لکه‌ی ننگم برای این محفل

 

تمام کن ز کرامت تو لطف و احسان را

بگو که گشته مرا نیز رحمتت شامل

 

به یک نگاه طلا کن تو خاک قلبم را

نگاه کن ز کرم بر وجود این سائل

 

به حق لحظه‌ی سختی که خواهرش افتاد

همین که دید رسیده ز پشت سر قاتل

 

صدای هلهله آمد ز لشگر کفار

ز زیر چکمه نگاهش به خیمه شد مایل

شعر اشعار مناجات با خدا ماه رمضان شب قدر حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۶
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۳ ب.ظ

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

میلاد امام حسن مجتبی علیه‌السلام

 

 

نور زیبای محبت به جهان آمده است

معنی لطف و کرامت به بیان آمده است

و سخاوت به تجسم به زبان آمده است

ز پس پرده نجابت به عیان آمده است

قمر نیمه‌ی ماه رمضان آمده است

صحبت از نام بلندی به میان آمده است

نام زیبا و مسمای حسن را عشق است

نفس پاک و مسیحای حسن را عشق است

 

مثل امروز خدا طرح کرم اندازد

تب عاشق شدنش را به سرم اندازد

شوق پرواز به این بال و پرم اندازد

به دل فرشچیان نقش حرم اندازد

به تماشای سعادت گذرم اندازد

بر لب فاطمه «جانم پسرم» اندازد

اشک خوشحالی بابای حسن را عشق است

قرص ماه رخ زیبای حسن را عشق است

 

دل عشاق نشسته به سر راه حسن

گردش هر شب و هر روز به دلخواه حسن

میهمان گشته خدا بر رطب ماه حسن

آسمان بسته به یک غمزه‌ی کوتاه حسن

خشک‌سالی است پس از لحظه‌ی اکراه حسن

قطراتی چکد از خنده‌ی گهگاه حسن

مادر محو تماشای حسن را عشق است

خنده‌ی بر لب زهرای حسن را عشق است

 

دست ما در همه ی عمر به دامان حسن

ما که هستیم؟ بدانید گدایان حسن

قوت ما چیست؟ کمی از نمک و نان حسن

دین ما چیست؟ بخوانید مسلمان حسن

خوشبحال قدمی که شده مهمان حسن

همه ی عمر نشستیم سر خوان حسن

سفره‌ی پهن و مهیای حسن را عشق است

در کرم رتبه‌ی والای حسن را عشق است

 

مستی ما که ز می نیست ز جام حسن است

دل ما همچو کبوتر سر بام حسن است

بهترین لذت هر صبح سلام حسن است

حُسن معنای کرم نقطه‌ی نام حسن است

دین وایمان و معارف به کلام حسن است

عسل شور شهادت که به کام حسن است

ادب قاسم رعنای حسن را عشق است

قامت میوه‌ی دنیای حسن را عشق است

 

شعر اشعار مدح میلاد امام حسن مجتبی نیمه رمضان حسین کریمی

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۳
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

مناجات

 

 

چه بر سر من آمده که گریه نیست کار من

گناه و معصیت شده تمام روز بار من

 

ببین چه بی‌صفا شدم که اشک چشم من کم است

تمام عمر نفس من چه بد شده سوار من

 

چرا به سر نمی‌زنم چرا فغان نمی‌کنم

به خون دیده گریه کم به حال روزگار من

 

میان جمع معصیت همیشه راه من رسید

دگر نمانده یک نفر ز عاشقان کنار من

 

همیشه حاضرم زمان ناسپاسی و گنه

زمان لذت دعا و بندگی شد عار من

 

فقط گناه و معصیت فقط غرور و اشتباه

فقط همین رسد به من ز توشه‌ی مزار من

 

چه بر سر من آمده چرا عوض نمی‌شوم

نمانده پیش ربّ من خسی از اعتبار من

 

قسم به زینب و قسم به شعله‌های معجرش

ببین مرا خدای من ببین تو اعتذار من

 

قسم به لحظه‌ای که رو به قتلگه نمود و گفت

برادرم ببین مرا شکسته شد وقار من

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۱
حسین کریمی
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۵۸ ب.ظ

نزن مرا به عقوبت...

مناجات

 

 

نزن مرا به عقوبت که من زمین خوردم

نزن مرا که ز نفسم به معصیت خوردم

 

دلم گرفته خدایا بیا و کاری کن

ز فرط معصیت و ناسپاسی افسردم

 

گذشت عمر گران‌مایه با حماقت‌ها

چه بِه که قبل جوانیّ خویش می‌مردم

 

همیشه وقت دعا و زمان فهمیدن

به مشکلات و هزاران بهانه برخوردم

 

ز شرم من نتوانم بخوانم اسمت را

که آبروی خودم را به پیش تو بردم

 

ز جرئتم نبُوَد گر که معصیت کردم

ببخش بنده‌ی خود را اگرچه آزردم

 

فدای دخترکی که به مرد جنگی گفت

نزن مرا به خشونت که من زمین خوردم

 

شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر

۰ نظر ۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۸
حسین کریمی