تمام شد
1
مسخره مان میکنند که به احمدینژاد رأی میدهیم؛ میگویند پیاده روها را دیوار کشی میکند و اسم سمند را میگذارد ذوالجناح. فیلم تبلیغاتی احمدینژاد برای دور دوم انتخبات84، نام کامل و صحیح محمود احمدینژاد را چندبار اعلام میکند. دور اول بسیاری از طرفدارانش اسمش را اشتباه نوشته بودند. شب انتخابات هزار صلوات نذر کردم و فرستادم و خیلی ها هم مثل من. سوم تیر 84، محمود احمدینژاد برگزیده شد برای ریاست جمهوری اسلامی ایران.
ذوق داشتیم برای تنفیذ؛ دکتر خم شد و بوسید دست رهبر را...
شد آنچه باید میشد...
«با کمال افتخار اعلام میکنم که از امروز کشور عزیز ایران در زمرهی کشورهای تولید کنندهی صنعتی سوخت هستهای قرار میگیرد و اینجانب به عنوان خادم ملت این دستاورد بزرگ را به محضر رهبری فرزانهی انقلاب و به ملت عزیز ایران و همهی ملتهای آزادهی جهان تبریک میگویم.»
3
تریبون سازمان ملل؛ احمدینژاد فریاد استکبار ستیزی میزند. هلوکاست را میبرد زیر سوال و از ناعادلانه بودن حق وتو و فلسطین سخن میگوید. عشق میکنیم...
4
همه یک طرف، احمدینژاد یک طرف. خرداد 1388؛ بیشترین مشارکت در انتخابات و رأی 24 میلیونی دکتر. رهبر روز تنفیذ اینطور میگوید:
" رأی قاطع و بیسابقهی مردم به رئیسجمهور منتخب و محترم، رأی به ویژگیهائی است که کارنامه چهارساله دولت نهم بدانها زینت یافته است و سمت و سوی گرایشهای اکثریتِ بیچون و چرای ملت را آشکار می سازد. این، رأی به گفتمان پر برکت و عزتمدار انقلاب اسلامی است؛ رأی به استکبارستیزی و ایستادگی شجاعانه در برابر سلطهطلبان بینالمللی است؛ رأی به مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و مبارزه با اشرافیگری است؛ رأی به سادهزیستی و نزدیکی با مردم و غمگساری از ضعیفان و مستضعفان است؛ رأی به کار و تلاشِ بیوقفه و خستگیناپذیر است."
و رقبایش هیچگاه تبریک نگفتند...
5
دکتر رفته به مرز لبنان و اسرائیل برای سخنرانی. استقبال بی نظیر مردم لبنان سوژه اخبار میشود. احمدینژاد پشت شیشه شیشه محافظ ضد گلوله نمیرود...
6
سفر استانی رفته قزوین؛ میدان اصلی شهر تا مزار شهید بابایی کمتر از دو کیلومتر است. ازدحام جمعیت 2 ساعت و 45 دقیقه طولش میدهد. یک سری خود را میرسانند به دکتر و از مشکلاتشان میگویند؛ گوش میدهد. به چند نفر سپرده شماره تلفنشان را یادداشت کنند. رفتیم استانداری؛ گفت چندتا شماره نوشتی؟ گفتم 14تا؛ گفت 7تاش با من، 7تاش با خودت و شروع کرد به زنگ زدن: "سلام، محمود احمدینژاد هستم؛ خدمتگزار شما..."
7
روزقدس 1392، آخرین روزهای دولت احمدینژاد. دکتر نماز را نشسته میخواند...
"مو سر زِمین بودُم با تراکتور. بعد جنگم رفتُم سر همو زمین بیتراکتور ..."
(عباس - آژانس شیشه ای)