حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

برای آن «بعضی‌ها»

«بعضی‌ها» به صورت خیلی کمرنگ در زندگی‌هامان حسابی پررنگ‌اند؛

و البته که این اصلاً محال نیست...!

 

آنجا که گیر کرده‌ایم و یا آنجا که نزدیک بوده گیر کنیم و خبردار هم نیستیم ازش؛ آن «بعضی‌ها» پیدایشان می‌شود و بعد که رفع گیر شد همینطور یواشکی و بی‌سروصدا کمرنگ می‌شوند و شاید کمرنگشان می‌کنیم و ما دوباره سفت می‌چسبیم به پررنگ‌هایی که اگر کلاهمان را قاضی کنیم؛ سر بزنگاه و حین گیر افتادنمان خیلی هم رنگی نداشتند.

 

یا مثلاً اگر همه را رنگین‌کمان حساب کنیم؛

ما از هفت رنگ به پنج‌تاش محتاجیم و به کارمان می‌آیند و با دو تاش حال می‌کنیم؛

آن «بعضی‌ها» آن دو تا را ندارند و آن پنج تا را دارند و ما نمی‌فهمیم! چون که فقط به فکر آن دو تا رنگی که باش حال می‌کنیم هستیم و آن «بعضی‌ها» دلشان نمی‌آید که آن پنج تا را از ما دریغ کنند تا ارزششان را بفهمیم...

 

می‌ترسم که برای نگاه کردن به آن «بعضی‌های» زندگی‌هایمان ناگهان خیلی زود دیر شود.

۲ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۷
حسین کریمی
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ

تو صداهامو میشنوی؟ نکنه...

#در_حسرت_دفاع_از_حرم


این شبا تو دلم هزارتا حرف

مونده هیشکی نیست بهش بزنم

تو صداهامو میشنوی؟ نکنه...

آره... خاک عالم تو این دهنم

 

یادمه قدیما تو هیئتمون

تا که چشمم به پرچمت میخورد

اون روزا که بهم حواست بود...

گریه‌هام تا حرم منو میبرد

 

منتها گوشه‌ی خیالم بود

که یه روزی بیام برات بمیرم

کلی من پای روضه خون ریختم

که یه روزی بیام برات بمیرم...

 

دوست دارم صدات بزنم «بانو»

دوست دارم صدام بزنی «نوکر»

من یه عمری برا تو لطمه زدم

مادرت رو صدا میزنم «مادر»

 

من، بدِ آلوده... باشه قبول

منتها شما که خیلی خانومی

یه نگاه هم به این سگت بنداز

زینبی که تراز معصومی...

 

شنیدم دشمنا میخوان بریزن

تو حریمت... مثل عصر عاشورا...

پس من اینجا براچی جاموندم؟

زینبا ای ملیکه‌ی دو سرا...



شعر اشعار مدافعان دفاع از حرم سوریه حضرت زینب حضرت رقیه

۱ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۷
حسین کریمی