حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین کریمی» ثبت شده است

دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

انقلابی‌ترین کار ممکن...

انقلابی‌ترین کار ممکن...

 اینکه فتنه 88 بیش از یک نیم سال طول کشید و سطح گسترده‌تری از حد انتظار را در لیست خواص مردود جای داد و برخلاف سال 78، خطبه های مهم نماز جمعه امام خامنه‌ای هم آتش این بساط امریکایی-اسرائیلی را خاموش نکرد؛ این را به ذهن می‌رساند که شاید این فتنه زورش خیلی زیاد بود و یک جورهایی زورمان به او نمی‌رسید...

۸ نظر ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۲
حسین کریمی
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۴۴ ب.ظ

عشق، مشت و مال و آب‌معدنی...!

عشق، مشت و مال و آب‌معدنی...!

 

شنیده‌ام و بعضاً دیده‌ام که بلیط اتوبوس تهران - مهران را از ۳۰۰۰۰ به ۱۳۰۰۰۰ تومان رسانده‌اند و آب معدنی را ۱۵۰۰ تومان فروختند.

شنیده‌ام و بعضاً دیدم از التماس‌هایی که برای یک شب خوابیدن در خانه‌هایشان و تناول از طعامشان بود.
شنیده‌ام و دیده‌ام هله بزوار و موکب‌ها و مشت و مال‌ها و احترام ویژه به زوار غیر بومی و دیده‌ام آدم‌هایی که تا صبح مراقب بودند اگر کسی آب خواست تشنه نماند خدای ناکرده...
دیده‌ام خیلی چیزهایی که گفتنش مزه‌اش را می‌برد و بگذریم...!

شنیده‌ام و دیده‌ام شهرتمان به میهمان نوازی و تفاخرمان به عشق حقیقی اهل بیت و نکوهش عرب‌پرستی و محبت توخالی اعراب را...


خاطرات خاطره دلنوشته سفر اربعین زیارت پیاده روی نجف تا کربلا مرز مهران سفرنامه خدمت زوار

۵ نظر ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۴
حسین کریمی
شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱ ب.ظ

جهادی در ده برداشت

...و من حتم دارم هیچ چیز جای این را نمی‌گیرد که سیمان می‌چسبید به موهایمان و حسابی سفتشان می‌کرد و آن خواهر جهادی هیچ چیز را با این عوض نخواهد کرد که مانتو و چادرش از گرمای هوا چسبید به کف وانت و سوخت!...

۴۲ نظر ۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۱
حسین کریمی
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۷ ب.ظ

شما سیاهید...

شما سیاهید؛

و با ما خیلی دور،

البت

اگر از این سمت نقشه نگاه کنیم؛

نزدیک‌تر می‌شوید؛

هرچه هست؛

بی.آر.تی امام علی نزدیک شما ایستگاه ندارد؛

شنیده‌ام با تاکسی رانی بسته‌اند ایستگاه‌هایشان را...

۲۴ نظر ۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۷
حسین کریمی
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ب.ظ

من دیوانه و تو ذوالفنون

روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند...

"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست" استثناء هم دارد گویا. عباسی گفت: "آن کسی که می گوید دیوانه علی اکبر است را ببرید و در تیمارستان بستری کنید." هی... تو برو و همان تئوری پردازی هایت را کامل کن؛ تو را چه به تحلیل جنون بر اباعبدالله...

۴۱ نظر ۱۲ آذر ۹۲ ، ۲۱:۳۹
حسین کریمی
يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ

بیابان، سنگ ریزه و بوته خار

گفته بودم قصد کرده بودیم مدرسه بسازیم در گلدشت. گلدشت روستایی است در قلعه گنج، جنوب کرمان و جهادی رفته ایم آنجا... گفته بودم که گلــــدشت نه گل دارد و نه دشت . . . ! گلــــدشت خاک دارد؛ رمل دارد، گلــــدشت کلی کپر دارد و خیلی چیزهای دیگر دارد که ذهن شهری دود خورده، از درک و فهمش ناتوان است و تنها برق نداشتنش را در می‌یابد ! . . . آری، گلدشت برق ندارد...

اینجا مسجد و مدرسه و سایر را با بلوک میسازیم؛ بلوک های سیمانی؛ و تو اگر تجربه کرده باشی میدانی که بلوک را باید سنگ پر کرد؛ با سنگ ریزه...

گرما و آفتاب آزارمان میدهد و مجبوریم اصل کار را بگذاریم برای شیفت شب؛ شب کار شده ایم اینجا، گفته بودم که بلوک را باید با سنگ پر کرد و پیشتر گفته بودم که گلدشت برق ندارد... میزنم به دل بیابان، وسط حاشیه گلدشت... چشم گرد میکنم در تاریکی برای جمع کردن سنگ ریزه... نور ماه کمک میکند تا حدودی؛ لکن هرچه باشد گلدشت برق ندارد و تاریک است و در عوض تا دلت بخواهد بیابان دارد . . . و بیابان پر است از سنگ و خار. . . ! میزنم به دل بیابان تاریک، دست میبرم به زمین و سنگ هایش را جدا میکنم؛ میریزم داخل چپیه ام؛ تاریک که باشد گهگاه سنگهای تیز را نمیبینی و پایت را آزار میدهند... و گهگاه دستت میخورد به بوته خار و پایت را خراش میدهند . . . آه . . . ! کم میاورم کاملا . . . من باخته ام خودم را... از دست رفته ام اصلا... میکنم کفشهایم را... داد میزنم و میدوم وسط بیابان حاشیه گلدشت... سنگ ریزه و بوته خار... آه رقیه . . . .


جهادی اردو جهادی اردوی جهادی سفر جهادی خاطرات دلنوشته یادداشت سفرنامه حسین کریمی جنوب کرمان قلعه گنج چاه داد خدا مارز گلدشت کلچاک پشک چارتایی اردوگاه آورتین ریگ آباد حضرت رقیه گروه جهادی راه کربلا شهرک شهید محلاتی مینی سیتی هیئت کربلا

۲۹ نظر ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۲۳
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۶ ب.ظ

داداش مجتبای گلم… (شهید مجتبی نجاری)

داداش مجتبای گلم

یک سال و چند ماه پیش بود که مجتبی نجاری، در یک دوره آموزشی از میان جمعمان پرکشید و به درجه رفیع شهادت نائل شد. متن زیر چند خاطره کوتاه است از زندگی شهید مجتبی نجاری، خادم هیئت کربلا و از اعضای فعال گروه جهادی راه کربلا و از ساکنین شهرک شهید محلاتی...

۳۳ نظر ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۶
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ب.ظ

له می‌شوم درون خودم…!

بعضی چیزها مثل شعار می‌ماند از بس که خوب است !

 و درک تحققش برای ذهن شهری دود خورده من خیلی دشوار است ! . . .  خیلی مشکل !

گهگاه “آنی” پیش می‌ آید و گاه کمتر از “آن” که تو را به خود وانگذاشته اند و می‌ فهمی بعضی چیـــزها را . . . !

رفته‌ ایم گلــــدشت  روستای گلــــدشت  و گلــــدشت نه گل دارد و نه دشت . . . !

گلــــدشت خاک دارد

 رمل دارد، گلــــدشت کلی کپر دارد و خیلی چیزهای دیگر دارد که ذهن شهری دود خورده، از درک و فهمش ناتوان است و تنها برق نداشتنش را در می‌یابد ! . . .  گلدشت کلی دانش آموز هم دارد که مدرسه ندارند . . .  قصد کرده‌ایم مدرسه بسازیم اینجا . . .

kapar

۲۵ نظر ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۱۴
حسین کریمی
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ق.ظ

تمام شد

1

مسخره مان میکنند که به احمدینژاد رأی میدهیم؛ میگویند پیاده روها را دیوار کشی میکند و اسم سمند را میگذارد ذوالجناح. فیلم تبلیغاتی احمدینژاد برای دور دوم انتخبات84، نام کامل و صحیح محمود احمدینژاد را چندبار اعلام میکند. دور اول بسیاری از طرفدارانش اسمش را اشتباه نوشته بودند. شب انتخابات هزار صلوات نذر کردم و فرستادم و خیلی ها هم مثل من. سوم تیر 84، محمود احمدینژاد برگزیده شد برای ریاست جمهوری اسلامی ایران.

ذوق داشتیم برای تنفیذ؛ دکتر خم شد و بوسید دست رهبر را...

شد آنچه باید میشد...

2

«با کمال افتخار اعلام می‌کنم که از امروز کشور عزیز ایران در زمره‌ی کشورهای تولید کننده‌ی صنعتی سوخت هسته‌ای قرار می‌گیرد و اینجانب به عنوان خادم ملت این دستاورد بزرگ را به محضر رهبری فرزانه‌ی انقلاب و به ملت عزیز ایران و همه‌ی ملتهای آزاده‌ی جهان تبریک می‌گویم.»

۸ نظر ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۲
حسین کریمی
جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۸ ب.ظ

قلعه رنج

 اگر عزم جزم کردی و کمر همت بستی و قدم استوار در راه نهادی؛ بایستی 1391 کیلومتر از پایتخت فاصله بگیری و خود را برسانی به 402 کیلومتری مرکز استان کرمان... قلعه گنج، جایی که از گنج خبری نیست...

۳ نظر ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۸
حسین کریمی