حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین کریمی» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند...

باز امشب هم دلم تا مشهدش پر می‌زند

دور گنبد بال‌وپر مثل کبوتر می‌زند


کفتر جلد دلم مانند آهو می‌شود

روی خاک پای شه بوسه مکرر می‌زند


زائری خیره به گنبد ساعتی ماند و سپس

با ادب زانو زد و سجده به محضر می‌زند


هر طرف را بنگری دارد گدایی حاجتی

گوشه‌ی هر صحن و هر جا یک گدا در می‌زند


زائری از خود رها شد پر کشید و برنگشت

درب این میخانه را مستانه با سر می‌زند


آن‌طرف‌تر یک نفر شد از جوابش ناامید

این خطا چون از گدای نابلد سر می‌زند


چشم جانش را گشودند و ز پشت پرده دید

بر تمام زائران شخص خودش سر می‌زند


لحظه‌ای که محو گنبد غرق صحنش می‌شویم

با توجه سر به ما مانند مادر می‌زند


زائری آمد حرم حاجت گرفت و زود رفت

این گدا از دیگران در را چو بهتر می‌زند


داد آقا را قسم قبل از طلب جان جواد

این‌چنین بر حاجتش او مهر زیور می‌زند


گفت آقا جان خودت گفتی به فرزند شبیب

هر مکان و هر زمان بر قلبت آذر می‌زند


روضه‌ی جد غریبم را بخوان و گریه کن

لحظه‌ای که بوسه بر لب‌های اکبر می‌زند



شعر اشعار میلاد ولادت امام رضا مشهد زیارت

۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۱
حسین کریمی
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

هشت شوال - تخریب بقیع

هشت شوال - تخریب بقیع

 

 

می‌چکد غربت چو بارانی ز معنای بقیع

اوج غربت می‌شود معنا ز شب‌های بقیع


می‌فرستم کفتر جلد دلم را سمت آن

می‌نشیند با ادب محو تماشای بقیع


نیست حتی نور شمعی در سرای این حریم

نیست حتی یک نفر در کل پهنای بقیع


زائرش هر شب ستاره ماه و باد و آسمان

گنبد این بقعه باشد سقف مینای بقیع


روز هم چون می‌رسد خورشید زائر می‌شود

سایه پنهان می‌شود از هرم گرمای بقیع


ناگهان جا می‌خورد تا روضه‌خوانی می‌رسد

زائری که آمده از شوق رؤیای بقیع


بغض سختی می‌زند چنگی به جان زائرش

بی‌صدا هق‌هق کند از درد نجوای بقیع


بی‌صدا مثل حسن مانند زینب چون حسین

لحظه‌ی غسل علی بر جسم زهرای بقیع


لحظه‌ای که غسل بر بازو و پهلو می‌رسد

با صدا شد بعد از آن فریاد مولای بقیع

 

شعر اشعار روضه بقیع سالروز تخریب بقیع قبرستان مدینه هشت 8 شوال

۱ نظر ۱۰ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۳
حسین کریمی
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ق.ظ

در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند...

شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام



در کنج سیه چال شب و روز تفاوت که ندارند

از غصه‌ی تو خیل ملائک همگی ناله برارند

 

آن ساقِ به‌هم‌ریخته و طعنه و دشنام در افطار

این گوشه‌ی غم‌ها و یکی از سند آن دوهزارند

 

پیداست ز خونی که ز پایت به زمین می‌چکد هر شب

در این غل و زنجیر دو تا ساقِ خمت تحت فشارند

 

آن مرد نگهبانِ عبوسی که زبانش بد و هرزست

طرز سخن و عادت او سخت‌ترین درد حصارند

 

از شوکت و از حرمت بر جسم نحیفت خبری نیست

باید بدنت را روی این تخته‌ی چوبی بگذارند

 

چون نیست رضا دوروبر و فاطمه هم پشت سرت نیست

بر دوش غلامان بدن پاک تو را پیش بیارند

 

اما بدنت را کفنی داده و تشییع نمودند

در کرب‌و‌بلا جسم شهنشه به سمِ اسب سپارند



شعر اشعار شهادت روضه موسی بن جعفر امام کاظم حسین کریمی

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۳
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ

مولاتی رقیه

برای حضرت رقیه سلام الله علیها


میهمان شب تارم شده‌ای ای پدرم

مه نورانی من از قدمت مفتخرم


خشک شد چشم و نگاهم به امید تو پدر

چند روزیست که اینگونه پدر منتظرم


مطمئن بوده همیشه به تو این دختر تو

به همه گفته بُودم می‌رسد آخر گهرم


همه‌ی درد من اینست چطور پیش سرت

لحظاتی بنِشینم نشود خم کمرم


پدرم خوب شده درد سر من بخدا

ای به قربان سر غرق به خون تو سرم


گوشوارم که دگر نیست فدای سر تو

نکنم هیچ سخن از سپه شام و حرم


دست‌هایم خشن و خسته و مردانه شده

دختر حرمله می‌گفت به طعنه پسرم


پلک من هی بپرد تا که صدایی برسد

بس که این زجر زده داد که انگار کرم


چشم‌هایم لحظاتی ز سیاهی چو ندید

پدرم محو شدی؛ تار شدی در نظرم


چقدَر خوب شود دختر خود را ببری

ببرم پیش خودت خسته شدم از سفرم


شعر اشعار روضه شهادت حضرت رقیه شب سوم سه محرم

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

شهادت زین العابدین علیه السلام

برای شهادت زین العابدین علیه السلام


السلام ای زین عابدهای حق کردگار

از نوای ادعیه بر دین رساندی اعتبار

 

از وجود گریه‌ها و ناله‌های پاک توست

قطره‌های اشک ما گر می‌نشیند بر عذار

 

آمده در وصف تو هم با دلیل و بی دلیل

گریه می‌کردی تمام عمر خود را زار زار

 

ماند بر قلبت همیشه حسرت رزم و نبرد

هرچه باشد بوده‌ای از وارثان ذوالفقار

 

آمدی بهر نماز دفن بابایت حسین

آمدی مخفی و تنها روی چون دلدل سوار

 

آمدی و خود نوشتی با سرِ انگشت خویش

یا حسین بن علی کو خفته در خاک مزار

 

لحظه‌ای که پیش بابایت رسیدی یحتمل

یادت افتادست شب‌های علیکنْ بالفرار

 

یادت افتاد آن شب تلخ پریشان حرم

یادت افتد یک طرف زجر و یتیمی در کنار

 

یادت افتد آن دو طفلی که همان شب گم شدند

دست‌هاشان را به هم..‌. دق کرده زیر بوته خار

 

یادت افتد عمه زینب را چگونه می‌زدند

یک سپاه از مرد نامحرم وَ زینب بی‌قرار

 

صحبت از جمع غنائم بود و ای واویلتا

صحبت از سوغات و خلخال و طلای یادگار

 

پیرمردی می‌دوید او در پی یک طفل خرد

تا به مقصودش رسید او ضربه زد با افتخار

 

دیده‌ای با چشم خونبارت هزاران روضه را

می‌شکست از تو دمادم هم غرور و هم وقار

 

نیست اما در مصیبت‌های تو بدتر ز شام

اف به این دنیا و نفرین بر تمام روزگار

 

سبّ و دشنام و هزاران تهمتی که بر تو خورد

زخم بر قلبت زده آن رقص و آن داد و هوار

 

غیرت‌اللهی و با چشم خودت دیدی چنین

چشم‌های خیره و رقاصه‌هایی در گذار

 

فکر و ذکرت در میان کوچه‌ها این نکته بود

«فاصله افتد میان ما و مرد نیزه‌دار»

 

گوئیا جامانده خاکستر به پشت گردنت

موت را سوزانده بدجوری به شعله آن شرار

 

دست‌هایت بسته بود و جای زخم جامعه

جای وامی‌کرد و می‌شد بیش‌تر بی‌اختیار

 

قاتل جان تو که این زهر آتش‌گونه نیست

قاتلت آن شام بود و صحنه‌هایی ناگوار


شعر اشعار روضه شهادت امام سجاد سید الساجدین زین العابدین حسین کریمی


۱ نظر ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۳
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ

فاطمه یعنی غدیر...

غزل مثنوی غدیر...


شکر، حقّ عزّجل را بهره‌مندیم از غدیر

می‌رسد بر جان شیعه رحمت و خیری کثیر


می‌رسد بر ما بشارت می‌رسد یک مژده نور

شد عطا بر ما زعیم و یک امیر بی‌نظیر


می‌رسد از عالم بالا خطابی بر رسول

کای محمد ای رسول خاتم روشن‌ضمیر


میوه از ابلاغ دینت گر که خواهی بعد از این

بایدت باشد دگر هم یک شریک و یک وزیر


گو به عالم این سخن را ای محمد فاش کن

هرکه من مولای او بودم علی هستش امیر


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که خفت بر بستر، شب لیل‌المبیت

مطمئناً نیست اینجا جای ترس و خار و خس


مطمئناً نیست جای نفاق اندر غنیمت

نیست دیگر جای جولان‌دادن هرشخص و کس


آن که یک سوسمارش امامت می‌کند فردا

نیست اینجا جای آن بیهوده‌ی تلخ عبس


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن که سائل‌های شهرش می‌شناسندش همه

خوشه‌چینان را عنایت می‌کند وقت هرس


بی‌درنگ و وقفه ارکان نمازش را شکست

سائلی دارد برای خاتم از دستش هوس


او که حتماً دوستدارانش هواخواهی کند

می‌رسد آن لحظه که بالا نمی‌آید نفس…


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که بی‌هراس از زخم‌ها و از گزند

درب خیبر را به یک دستش ز جایش برد و کند


مانده در ذهن عرب از روز خندق تا ابد

ضربه‌ای که کرده حیران هم فرس هم عبدود


ضربه‌ای که از عبادت‌هایمان بالاتر است

ضربه‌ای که از تمام آسمان والاتر است


یک نفر که در احد بر دین و ایمان شد سپر

خورده او هفتاد زخم اما نترسید از خطر


نعره زد در عرش جبریل ملک با افتخار

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار


نیست اینجا مقام بزدل اهل فرار

نیست اینجا غنیمت‌خواه در وقت قرار


از غدیر خم که رسوا می‌شود اهل نفاق

از غدیر خم معین می‌شود اهل ضرار


باز گردد چو بر خلق جهان درهای لطف

از غدیر خم زمستان می‌شود مثل بهار


از غدیر خم کمال دین محقق می‌شود

می‌رسد اتمام رؤیاهای دین کردگار


می‌شود آغاز ایام امامت بعد از این

از غدیر خم شود آغاز عصر انتظار


گر تو خواهی بشنوی معنای پنهان غدیر

این سخن را با توجه با عنایت گوش‌دار


هست در این جمله معناهای عید کامله

«فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه»


فاطمه یعنی غدیر و فاطمه یعنی ولایت

فاطمه یعنی علی تنها سزاوار امامت


فاطمه یعنی حفاظت از ولی تا پای جان

فاطمه یعنی کمربند علی را... با جسارت


فاطمه یعنی میان آتش نمرودها نیز

با علی باشی اگر هم بشنوی حتی جسارت


فاطمه یعنی بسازی با تمام دردهایت

فاطمه یعنی نه حتی درد «پهلو» را شکایت


فاطمه یعنی بسوزی هر شبت در بین بستر

فاطمه یعنی ببافی موی زینب با رضایت


شعر اشعار عید غدیر خم حسین کریمی سوسمار عید غدیر منافق نفاق حسین کریمی جبلیشهرک محلاتی عید غدیر خم

۵ نظر ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۴
حسین کریمی
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

ردّ طناب

چند خط ذکر مصیبت امام صادق علیه‌السلام...


باز امشب بهر دوری و هجرِ

چهار قبر غریب گریانم

زائر غربتش اگر نشدم

از غم و غصه نوحه میخوانم

 

نیست حتی کسی که بغض کند

عاشقی هم سر مزارت نیست

نه که یک سایبان نه یک زائر

روضه‌خوان هم که در کنارت نیست...

*

بین سجده گرم راز و نیاز

غرق در ذات کبریا بودی

مات و مبهوت جلوه‌اش شدی و

گرم فریاد ربّنا بودی

 

در سکوت همان شب تاریک

خانه‌ات سوخت بین شعله و دود

کودکانت به اضطراب و هراس

آتش افتاد به هرچه که بود

 

شعله ها چون به خانه‌ی تو فتاد

یادت افتاد روز واقعه را

مادرت پشت در زمین افتاد

فضه فهمید درد فاطمه را

 

کودکانش چقدر میترسند

خانه‌ای که اسیر شعله شود

دخترانش چقدر میترسند

«خیمه‌ای» که اسیر شعله شود

 

کاش میشد عبا به دوش کنی

پیرمردی و پابرهنه چرا؟

کاش مرکب کمی صبور شود

هی زمین میخوری بدون عصا

 

روی دستت نشسته ردّ طناب

غم هر روز و هر شب تو مدام

یادت افتاد کاروان غم و

غصه‌ی کربلا و کوفه و شام

 

دست‌های کبود ای فریاد

دختر بی‌پناه ای فریاد

موی آتش‌گرفته ای فریاد

زینب و یک سپاه ای فریاد...


شعر اشعار روضه شهادت امام جعفر صادق بقیع زائر حسین کریمی

۲ نظر ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۶
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ب.ظ

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

سوغات سامرا... 


زائر خسته و دل‌آزرده

تا که از دور سامرا را دید

همه‌ی غصه‌ها و غم‌هایش

رفت و خورشید آشنا را دید

 

السلام علیک ای دو غریب...

السلام علیکما مسموم...

پس شکوه حریم سامره کو!؟

السلام علیکما مظلوم

 

پدر خوب حضرت مهدی

در جوانی شبیه مادر خود

تک و تنها میان لشگرها

غصه‌دارِ نبودِ گوهر خود

 

جگرش مثل شعله می‌سوزد

مرهمی بر غروبِ آقا نیست

غربت از نام حضرتش پیداست

راز تنهائیِ حسن‌ها چیست؟


تا که از درد بر زمین افتاد

یاد پهلوی مادرش افتاد

فکر یک کوچه و در و یک میخ...

فکر آن غصه در سرش افتاد


پسرش جای جعفر کذاب

آمد از ره به سوی بالینش

السلام علیک یا ابتاه…

به فدای نماز و تلقینش

 

روی خاک و بدون غسل و کفن

جسم بابای حضرت سجاد

و نمازی که ماند و خوانده نشد

زیر سم ستور و ای فریاد



شعر اشعار روضه شهادت امام حسن عسکری - حسین کریمی - شعر ااشعار سامراا زیارت

۱ نظر ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۰
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۲ ب.ظ

سرِ زانو

با سر زانوی بی طاقت خود می‌آیم...

چقَدَر اکبرِ اصغرشده تکرار شده

 

غیرت‌الله... ببین عمه به بالای سرت...

گفت‌وگو در وسط هلهله دشوار شده...

 

به استقبال غزلی از آقای قاسم نعمتی

شعر اشعار روضه شب هشتم محرم حضرت علی کبر

۲ نظر ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۲
حسین کریمی
پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۱۷ ب.ظ

تلافی

به عنایت علی بن موسی‌الرضا

 

زینبین و حسین پشت حسن

بین بابای خویش و مادرشان

ای فدای تحیر آن‌ها...

چه می‌آید ای خدا سرشان

 

حسنش بغض کرده یک گوشه

زینب اما دوان دوان آمد

پسر دیگرش به سر می‌زد

ناله‌هایی ز آسمان آمد

 

مادر خوب ما... چهل نامرد

و مغیره همان حوالی بود

من بمیرم که حیدر کرار

وای بر من که در چه حالی بود

 

بغض یک شوهر زمین‌خورده

که شکسته غرور زیبایش

تازه این ابتدای غم‌ها بود

وای بر روزگار فردایش

 

فضه را هِی صدا... نفس می‌زد

چشم‌هایش پی علی می‌گشت

با خجالت به شوهرش فهماند

چادرش گم شده... ولی می‌گشت

 

کار بالا گرفت و ای فریاد

بین نامحرمان زمین افتاد

بین گودال، عصر روز دهم

زینب قهرمان زمین افتاد

به تلافیّ آن تحیرشان

مادر قد کمان زمین افتاد...


همین نظم، با صدای دلنشین حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالله کرمی نیا در هیئت کربلا

 

وای مادرم...

شعر اشعار روضه حضرت فاطمه زهرا شهادت فاطمیه

۱۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۷
حسین کریمی