حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فعالیتها زندگی سیاسی مبارزات امام حسن عسکری» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۳۴ ب.ظ

امام عسکری و سیاست

فعالیتهای سیاسی امام(علیه السلام)

امام حسن عسکری(علیه السلام) در طول زندگی خود، با شش نفر از خلفای بنی عباس3 هم عصر بود دوران امامت شش ساله آن حضرت (از سال 254 تا سال 260هـ.ق.) با سه خلیفه عباسی (المعتز، المهتدی و المعتمد) مقارن و از سخت ترین دورانهای زندگی آن امام معصوم و شیعیان به حساب می آید. چه اینکه خلفای بنی عباس مانند خلفای بنی امیه گرفتار انواع هوس ها و آرزوهای نامشروع شده و حکومت بر مسلمانان را وسیله ای برای خوشگذرانی و رسیدن به مطامع دنیوی خود قرار داده بودند و در این میان، امامان معصوم را سدّ راه خواسته های نامشروع خود می دانستند، بر آنان و شیعیان با شیوه های مختلف؛ ارعاب، حبس، قتل، تبعید، محاصره اقتصادی و امثال آن، سخت می گرفتند. این اعمال فشارها و محدودیتها در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهم السلام) ، به اوج خود رسید و شدت آن به قدری بود که آن سه پیشوای بزرگ در سن جوانی به شهادت رسیدند. امام جواد(علیه السلام) در سن 20 سالگی، امام هادی(علیه السلام) در سن 41 سالگی و امام حسن عسکری(علیه السلام) در سن 28 سالگی به دست حاکمان عباسی شهید شدند. و امّا امام حسن عسکری(علیه السلام) دو ویژگی مهم داشتند که موجب ظلم بیش از پیش خلفای بنی عباس بر آن حضرت و شیعیانش شد و آن دو عبارت بود از:

 

1.      قوت یافتن شیعیان

شیعیان و اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) در سایه تعلیمات و ارشادهای روح بخش و آگاهی آفرین مستمر آن حضرت، روز به روز آگاه تر و منسجم تر شده، رو به قوّت و قدرت می رفتند؛ شیعیانی که اعتقاد راسخ داشتند حکومت بنی عباس مانند حکومت بنی امیه، حکومتی نامشروع است و آن را حق مسلّم اهل بیت می دانستند. خلفای بنی عباس از قوت گرفتن شیعیان هراس داشتند و می دانستند که اگر ارتباط امام حسن عسکری(علیه السلام) با مردم بیشتر شود، به یقین در سایه روشنگری آن حضرت، شیعیان به خود آمده، آماده هرگونه جان فشانی و ایثار خواهند بود و بساط ستم حاکمان عباسی را برخواهند چید. از این رو هرگونه اعتراض را سرکوب می کردند و با انواع شکنجه، حبس، قتل، محاصره اقتصادی، تحقیر و مانند آن، به تضعیف شیعیان می پرداختند.

 

2.      مسأله مهدویت

خلفای بنی عباس با استفاده به روایات نبوی(صلی الله علیه و آله) خوب می دانستند که از امام حسن عسکری(علیه السلام) فرزندی متولّد شده، ظلم و جور را برخواهد چید و او همان قائم آل محمّد(عج) است. از این رو پیوسته مراقب وضع زندگی آن حضرت بودند و به طور جدّی اخبار منزل آن حضرت را بررسی می کردند تا اگر فرزندی متولد شد، آن را از بین ببرند.

 

خلفای بنی عباس علیه امام حسن عسکری(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت، دست به اقدامات ذیل زدند:

الف ـ سرکوب شیعیان

حاکمان عباسی، هرگونه اعتراض و حق خواهی را با شدیدترین وجه سرکوب می کردند. در حکومت المعتزّ بالله، بیش از هفتاد نفر از علویان و فرزندان جعفر طیّار و عقیل بن ابی طالب را، که در حجاز قیام کرده بودند، اسیر کرده و به سامرا بردند. شیعیان قم که به حق خواهی اهل بیت(علیهم السلام) برخاسته بودند، توسط والی آنجا موسی بن یحیی، سرکوب شدند. در حکومت المعمتد بالله نیز گروهی دیگر از علویان به شهادت رسیدند و برخی از آنان به فجیع ترین وضع کشته می شدند، تا آنجا که پس از کشتن، دست و پا و گوش و بینی آنها را می بریدند.

کشتار مخالفان، زندان، تعقیب، محاصره اقتصادی و در یک کلام، ظلم و ستم های حاکمان عباسی آن چنان فراوان و گسترده بود که هر حق طلبی را با کمترین بهانه ای سرکوب می کردند و بسیاری از شاعران وضعیت نامطلوب زمان خود را به این مضمون بیان می کرده اند که: آشکارا ستم می کنند و مردم پیوسته در هراسند.

 

ب ـ قطع ارتباط شیعیان با امام

از جمله اقدامات ستمگرانه حاکمان عباسی، تحت تعقیب قرار دادن شیعیان و کسانی بود که به نحوی می خواستند با امام حسن عسکری(علیه السلام) رابطه برقرار کنند. از این رو دوستداران و شیعیان، به سختی می توانستند با آن حضرت در تماس باشند؛ بگونه ای که گاه مدت ها منتظر فرصت مناسب می ماندند تا با امام ملاقات کنند و یا از باب تقیه، شیعه بودن خود را انکار می کردند تا مبادا مورد بازجویی قرار گرفته، گرفتار شوند و گاه شغل خاصی را انتخاب می کردند تا بتوانند رابطه خود را با امام حفظ کنند؛ مثل عثمان بن سعید عمری که به روغن فروشی روی آورد.

ابوالقاسم کاتب می گوید: «مردی از علویان در زمان امام حسن عسکری(علیه السلام) ، در طلب معاش از سامرا بیرون آمده بود و به سوی غرب ایران می رفت، یکی از دوستداران امام حسن عسکری(علیه السلام) از اهالی حلوان (سر پل ذهاب)، به او برخورد و پرسید: از کجا آمده ای؟ گفت: از سامرا. پرسید: آیا فلان محلّه و فلان کوچه را می شناسی؟ گفت: آری. پرسید: از حسن بن علی خبری داری؟ (آن فرد علوی از روی احتیاط) گفت: نه! پرسید: برای چه به ایران آمده ای؟ گفت: برای کسب درآمد.

حلوانی گفت: من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با من به سامرا بیا و مرا به خانه امام حسن عسکری(علیه السلام) برسان. علوی نیز پذیرفت و او را به منزل امام رساند

این واقعه نشان می دهد که ملاقات با امام بسیار سخت بوده است؛ به طوری که برخی از شیعیان برای تحقّق دیدار، حاضر بودند ثروت خود را نیز بدهند.

 

ج ـ مراقبت بر اعمال امام

خلفای عباسی، آنچنان از نفوذ و موقعیت مهمّ اجتماعی امام حسن عسکری(علیه السلام) در هراس بودند که علاوه بر ایجاد محدودیتهای گسترده و مستمر، هر هفته، در روزهای دوشنبه و پنج شنبه، آن حضرت را به دربار احضار می کردند تا از ارتباط مؤثر آن حضرت با شیعیان بکاهند.

 

د ـ زندانی کردن امام

پافشاری امام حسن عسکری(علیه السلام) در راه حق و عدالت و سازش ناپذیری آن حضرت با خلفای ستمگرِ عباسی، همواره موجب کینه توزی و شدت عمل آنان نسبت به آن حضرت می شد. از همین رو، آن حضرت را بارها زندانی کردند. المهتدی بالله، خلیفه عباسی، در سال 255هـ . ق. دستور بازداشت امام(علیه السلام) را صادر کرد و به صالح بن وصیف سپرد تا آن حضرت را زندانی کند و بر وی حضرت سخت گیرد. و یک بار دیگر آن حضرت در زندان «عزیر» از وابستگان ظالم خلفای عباسی محبوس شد. او بر امام سخت می گرفت و آزار می رساند؛ روزی زن عزیر به او گفت: «از خدا بترس، تو نمی دانی چه شخصی در منزل توست! (آن زن عبادت و شایستگی امام را بیان کرد) و گفت: از ستمی که بر او روا می داری بر تو می ترسم. عزیر گفت: به خدا قسم او را در میان درندگان می افکنم. او پس از آنکه از مقامات بالا اجازه گرفت، امام را به میان درندگان افکند و شکی نداشت که درندگان، آن حضرت را هلاک می کنند، اما وقتی به سراغ امام آمد او را سالم یافت در حالی که مشغول نماز بود و درندگان اطراف او را گرفته بودند؛ از این رو دستور داد تا آن حضرت را به زندان برگردانند.»

امام حسن عسکری(علیه السلام) در زمان خلافت المعتمد بالله نیز زندانی شد. آن حضرت همراه برادرش جعفر، نزد علی بن جرین زندانی شدند. خلیفه پیوسته از وضع امام جویا می شد. روزی از علی بن جرین، زندانبان امام از احوال آن حضرت گزارش خواست. او در جواب گفت: روزها را روزه می گیرد و شبها را به نماز و عبادت می گذراند.

 

 

تدابیر امنیتی در مورد امام عسکری(علیه السلام)

امام حسن عسکری(علیه السلام) با درایتی کم نظیر، در برابر ستم حاکمان عباسی ایستاد و در حفظ اسلام و شیعیان کوشید و در این راه متحمّل زحمات بسیار شد. اقدامات آن حضرت عبارت بود از:

 

الف ـ ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان

شهرهای کوفه، مدائن، یمن، بغداد، ری، آذربایجان، نیشابور، قم، سامرا، گرگان و بصره از پایگاه های شیعیان بودند و حاکمان عباسی بیشترین حساسیت را به این شهرها داشتند و همواره می کوشیدند دوستداران مکتب اهل بیت را در تنگنا قرار دهند. امام(علیه السلام)برای حفظ شیعیان این مناطق، شبکه ارتباطی قوی ایجاد کرد؛ زیرا گستردگی و پراکندگی مراکز تجمّع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منطقی را ایجاب می کرد تا

پیوند شیعیان را با حوزه امامت و نیز ارتباط آنان با یکدیگر برقرار سازد و از این رهگذر،

آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کنند. آن حضرت نمایندگانی از چهره های درخشان و شخصیتهای برجسته شیعه برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و به وسیله آن با شیعیان ارتباط مستمر برقرار کرد؛ از جمله این نمایندگان، ابراهیم بن عبده، نماینده امام در نیشابور و احمدبن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری نماینده آن حضرت در قم بودند.

 

ب ـ فعالیتهای سرّی

داوود بن اسود، خدمتگزار امام حسن عسکری(علیه السلام) می گوید:

«روزی امام مرا خواست و چوب مدوّر و بلند و ضخیمی مانند پایه در، به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد عثمان بن سعید ببر و به او بده. من چوب را گرفته، راهی شدم. در راه به آب فروشی برخوردم، قاطر او راه مرا بست. آب فروش از من خواست، حیوان را کنار بزنم، من نیز چوب را بلند کردم و به قاطر زدم، در این حال چوب ترک خورد و من وقتی محل ترک خوردگی آن را نگاه کردم، دیدم نامه های زیادی در درون چوب جاسازی شده است

این جریان نشان می دهد که آن حضرت فعالیت گسترده و در عین حال سرّی را در جهت مقابله با توطئه ها و ستم های خلفای عباسی انجام داده است.

 

ج ـ تشکیل جلسات توجیه سیاسی

با وجود همه فشارها و محدودیتهای فراوانِ دستگاه حاکم، امام حسن عسکری(علیه السلام)برای تقویت بنیه اعتقادی و توجیه سیاسی و آگاهی شیعیان نسبت به وظایف خود، مکانهای متعددی از خانه های شیعیان در سامرا را معین کرد و از شیعیان می خواست تا در آن جلسات، بعد از نماز عشا حاضر شده، مشکلات و مسائل خود را حضوری به محضر امام عرضه کنند که این مسأله در ایجاد آگاهی و رفع شبهات بسیار مؤثر بود. همان طور که عبیدالله وزیر معتمد عباسی به استحکام عقیده و توان سیاسی شیعیان اعتراف کرد و برنامه های حکومت عباسی بر ضد آنان را ناکافی و بی اثر دانست،

عبیدالله در جواب جعفر، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام) که بعد از شهادت آن حضرت، به او پیشنهاد رشوه 20 هزار دیناری کرد تا او را به عنوان جانشین امام معرفی کند، با پرخاش گفت:

«احمق! خلیفه عباسی به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می دانند، آن قدر شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند ولی نتوانست و با تمام کوششهای فراوانی که کرد، توفیقی به دست نیاورد. اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی، نیازی به (معرفی تو از ناحیه) خلیفه و غیر خلیفه نیست و اگر چنین مقامی نداری، کوشش ما برای تو بی فایده است.»

 

د ـ هشدار و راهنمایی شیعیان

از اقدامات مهم امام حسن عسکری(علیه السلام) که بیشتر اوقات با معجزات و کرامات آن حضرت همراه می شد، اطلاع رسانی و آگاه کردن شیعیان از خطرات جانی بود که از ناحیه حاکمان عباسی متوجه آن شده بود. نمونه های این اقدامات بسیار است. ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری می گوید: «ما چند نفر در زندان بودیم که امام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان مردی جمحی بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه او شد و فرمود: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم که در چه زمانی آزاد خواهید شد. بعد از بیرون رفتن آن مرد، فرمود: این مرد از شما نیست از او حذر کنید. او گزارش شما را و هر چه را که شما با هم گفته اید برای خلیفه تهیه کرده است و هم اکنون در میان لباس های اوست. یکی از حاضران لباس های او را تفتیش کرد و گزارش را یافت که مطالب مهم و خطرناکی را درباره ما نوشته بود.»

راوی می گوید: «ما گروهی بودیم که وارد سامرا شدیم و در پی فرصتی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه ببینیم. در این هنگام نامه ای به این مضمون از طرف امام به ما رسید که: (اگر من از خانه خارج شدم) هیچ کدام از شما بر من سلام نکند، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند؛ زیرا برای شما خطر جانی دارد.»

عبدالعزیز بلخی می گوید:

«روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروش ها نشسته بودم و امام حسن عسکری(علیه السلام) را که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد، دیدم. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خداست، او را بشناسید ولی با خود گفتم: در این صورت مرا می کشند! وقتی امام به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که: سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بر پاهای آن حضرت بوسه زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی (که شیعه هستی) کشته می شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم، فرمود: باید رازداری کنید و گرنه کشته می شوید، خود را به خطر نیندازید.»

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۳۴
حسین کریمی