سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۱ ب.ظ
چرا به سر نمیزنم چرا فغان نمیکنم
مناجات
چه بر سر من آمده که گریه نیست کار من
گناه و معصیت شده تمام روز بار من
ببین چه بیصفا شدم که اشک چشم من کم است
تمام عمر نفس من چه بد شده سوار من
چرا به سر نمیزنم چرا فغان نمیکنم
به خون دیده گریه کم به حال روزگار من
میان جمع معصیت همیشه راه من رسید
دگر نمانده یک نفر ز عاشقان کنار من
همیشه حاضرم زمان ناسپاسی و گنه
زمان لذت دعا و بندگی شد عار من
فقط گناه و معصیت فقط غرور و اشتباه
فقط همین رسد به من ز توشهی مزار من
چه بر سر من آمده چرا عوض نمیشوم
نمانده پیش ربّ من خسی از اعتبار من
قسم به زینب و قسم به شعلههای معجرش
ببین مرا خدای من ببین تو اعتذار من
قسم به لحظهای که رو به قتلگه نمود و گفت
برادرم ببین مرا شکسته شد وقار من
شعر اشعار مناجات با خدا توبه ماه رمضان حسین کریمی شب قدر
۰ نظر
۳۰ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۱