حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

حسین کریمی

شهید مجتبی نجاری، خطخطی‌های حسین کریمی

نویسندگان
آخرین نظرات

۴۹ مطلب توسط «حسین کریمی» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ق.ظ

همه گویند بیا...

نیمه شعبان


همه گویند بیا

همه‌ی زائرها

مادران شهدا

کاروانی که پیاده به حرم آمده و ذکر گرفته به دو صد شور و نوا

ذکر جانم یا رضا

همه گویند بیا

زیر لب مادر پیری که به در دوخته چشمان و‌ دلش

استخوانی برسد

یا پلاکی برسد

یا نشانی برسد

خبری نیست خدا از پر گلبرگ گلش

زیر لب ذکر گرفته تو بیا

همه گویند بیا

پیرمردی وسط صحن دلش گم شده است

بی خود از خود شده و گریه امانش ندهد

زائری ویلچری خورده نگاهش به حرم بعد چهل سال دراز

محو گنبد شده و زمزمه و ذکر و نیاز

به چه زیباست حرم

کار مولاست کرم

همه گویند بیا

کودکان غزه

دختر فال فروش سر این کوچه‌ی ما

آنطرف‌تر دو سه تا دست‌فروش و دو سه تا مانده‌ی در راه و گدا

مادران یمن و موصل و بحرین و حلب

بانویی که به اسارت وسط لشگر داعش ببرند

زیر پا رفته از این واقعه تلخ گذر غیرت یک مرد عرب

وسط بمباران

مادری از نفس افتاد پی فرزندش

گم شده دلبندش

همه گویند بیا

وسط جاده صحن نجف تاحرم کرببلا

همه گویند بیا

خادم آن موکب

زائر خسته‌ی راه

چای نوشید و کمی اشک چکید از چشمش

می کشید از دل آه

هر قدم گفت بیا

تا جوانیم بیا

در همین فکر دل‌انگیز بمانیم بیا

هم‌قدم با خودتان

پا به پای خودتان

وسط صحن حسین

وعده ما نیمه شب سکوی بین الحرمین

روضه خواندن با تو

گریه کردن با من

آرزو عیب که نیست

به چه زیبا بشود

به چه غوغا بشود

همه گویند بیا

خادم آن موکب

رفت در فکر و خیالی که تو آنجا باشی

گفت با خود که چه زیبا بشود خادم آقا باشی

یک شبی بین همین موکب ما صبح کند

من خودم خادم او

چای را دست خودم دست نگارم بدهد

به زمستان وجودم نگهی کرده و از لطف بهارم بدهد

آرزو عیب که نیست

تو بیا عشق به معنا برسد

و کویر دل این منتظران نیز به دریا برسد

تو بیا تا که جوانیم بیا

تا خود صبح تو را عشق بخوانیم بیا

عمو عباس چو مشکش به زمین خورد دلش گفت بیا

مادرت پشت در افتاد بیا

فضه را گفت که افتاد بیا

عمه زینب جلوی چند غریبه به زمین خورد بیا

دختری در وسط خیمه‌گه سوخته از خواب پرید و پابرهنه به روی خاک دوید و کسی از پشت رسید و با غضب گیسوی نازش بکشید و به زمین خورد بیا

علی اکبر که زمین خورد پدر مُرد بیا

یک نفر پیرُهن جد غریبت وَ کسی خاتم انگشتر و انگشت و کسی هم سر او برد... بیا



شعر اشعار نیمه شعبان امام مهدی میلاد انتظار فرج ظهور

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۸
حسین کریمی
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ق.ظ

در کنج سیه‌چال شب و روز تفاوت که ندارند...

شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام



در کنج سیه چال شب و روز تفاوت که ندارند

از غصه‌ی تو خیل ملائک همگی ناله برارند

 

آن ساقِ به‌هم‌ریخته و طعنه و دشنام در افطار

این گوشه‌ی غم‌ها و یکی از سند آن دوهزارند

 

پیداست ز خونی که ز پایت به زمین می‌چکد هر شب

در این غل و زنجیر دو تا ساقِ خمت تحت فشارند

 

آن مرد نگهبانِ عبوسی که زبانش بد و هرزست

طرز سخن و عادت او سخت‌ترین درد حصارند

 

از شوکت و از حرمت بر جسم نحیفت خبری نیست

باید بدنت را روی این تخته‌ی چوبی بگذارند

 

چون نیست رضا دوروبر و فاطمه هم پشت سرت نیست

بر دوش غلامان بدن پاک تو را پیش بیارند

 

اما بدنت را کفنی داده و تشییع نمودند

در کرب‌و‌بلا جسم شهنشه به سمِ اسب سپارند



شعر اشعار شهادت روضه موسی بن جعفر امام کاظم حسین کریمی

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۳
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ب.ظ

مولاتی رقیه

برای حضرت رقیه سلام الله علیها


میهمان شب تارم شده‌ای ای پدرم

مه نورانی من از قدمت مفتخرم


خشک شد چشم و نگاهم به امید تو پدر

چند روزیست که اینگونه پدر منتظرم


مطمئن بوده همیشه به تو این دختر تو

به همه گفته بُودم می‌رسد آخر گهرم


همه‌ی درد من اینست چطور پیش سرت

لحظاتی بنِشینم نشود خم کمرم


پدرم خوب شده درد سر من بخدا

ای به قربان سر غرق به خون تو سرم


گوشوارم که دگر نیست فدای سر تو

نکنم هیچ سخن از سپه شام و حرم


دست‌هایم خشن و خسته و مردانه شده

دختر حرمله می‌گفت به طعنه پسرم


پلک من هی بپرد تا که صدایی برسد

بس که این زجر زده داد که انگار کرم


چشم‌هایم لحظاتی ز سیاهی چو ندید

پدرم محو شدی؛ تار شدی در نظرم


چقدَر خوب شود دختر خود را ببری

ببرم پیش خودت خسته شدم از سفرم


شعر اشعار روضه شهادت حضرت رقیه شب سوم سه محرم

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

شهادت زین العابدین علیه السلام

برای شهادت زین العابدین علیه السلام


السلام ای زین عابدهای حق کردگار

از نوای ادعیه بر دین رساندی اعتبار

 

از وجود گریه‌ها و ناله‌های پاک توست

قطره‌های اشک ما گر می‌نشیند بر عذار

 

آمده در وصف تو هم با دلیل و بی دلیل

گریه می‌کردی تمام عمر خود را زار زار

 

ماند بر قلبت همیشه حسرت رزم و نبرد

هرچه باشد بوده‌ای از وارثان ذوالفقار

 

آمدی بهر نماز دفن بابایت حسین

آمدی مخفی و تنها روی چون دلدل سوار

 

آمدی و خود نوشتی با سرِ انگشت خویش

یا حسین بن علی کو خفته در خاک مزار

 

لحظه‌ای که پیش بابایت رسیدی یحتمل

یادت افتادست شب‌های علیکنْ بالفرار

 

یادت افتاد آن شب تلخ پریشان حرم

یادت افتد یک طرف زجر و یتیمی در کنار

 

یادت افتد آن دو طفلی که همان شب گم شدند

دست‌هاشان را به هم..‌. دق کرده زیر بوته خار

 

یادت افتد عمه زینب را چگونه می‌زدند

یک سپاه از مرد نامحرم وَ زینب بی‌قرار

 

صحبت از جمع غنائم بود و ای واویلتا

صحبت از سوغات و خلخال و طلای یادگار

 

پیرمردی می‌دوید او در پی یک طفل خرد

تا به مقصودش رسید او ضربه زد با افتخار

 

دیده‌ای با چشم خونبارت هزاران روضه را

می‌شکست از تو دمادم هم غرور و هم وقار

 

نیست اما در مصیبت‌های تو بدتر ز شام

اف به این دنیا و نفرین بر تمام روزگار

 

سبّ و دشنام و هزاران تهمتی که بر تو خورد

زخم بر قلبت زده آن رقص و آن داد و هوار

 

غیرت‌اللهی و با چشم خودت دیدی چنین

چشم‌های خیره و رقاصه‌هایی در گذار

 

فکر و ذکرت در میان کوچه‌ها این نکته بود

«فاصله افتد میان ما و مرد نیزه‌دار»

 

گوئیا جامانده خاکستر به پشت گردنت

موت را سوزانده بدجوری به شعله آن شرار

 

دست‌هایت بسته بود و جای زخم جامعه

جای وامی‌کرد و می‌شد بیش‌تر بی‌اختیار

 

قاتل جان تو که این زهر آتش‌گونه نیست

قاتلت آن شام بود و صحنه‌هایی ناگوار


شعر اشعار روضه شهادت امام سجاد سید الساجدین زین العابدین حسین کریمی


۱ نظر ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۳
حسین کریمی
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۴ ب.ظ

فاطمه یعنی غدیر...

غزل مثنوی غدیر...


شکر، حقّ عزّجل را بهره‌مندیم از غدیر

می‌رسد بر جان شیعه رحمت و خیری کثیر


می‌رسد بر ما بشارت می‌رسد یک مژده نور

شد عطا بر ما زعیم و یک امیر بی‌نظیر


می‌رسد از عالم بالا خطابی بر رسول

کای محمد ای رسول خاتم روشن‌ضمیر


میوه از ابلاغ دینت گر که خواهی بعد از این

بایدت باشد دگر هم یک شریک و یک وزیر


گو به عالم این سخن را ای محمد فاش کن

هرکه من مولای او بودم علی هستش امیر


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که خفت بر بستر، شب لیل‌المبیت

مطمئناً نیست اینجا جای ترس و خار و خس


مطمئناً نیست جای نفاق اندر غنیمت

نیست دیگر جای جولان‌دادن هرشخص و کس


آن که یک سوسمارش امامت می‌کند فردا

نیست اینجا جای آن بیهوده‌ی تلخ عبس


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن که سائل‌های شهرش می‌شناسندش همه

خوشه‌چینان را عنایت می‌کند وقت هرس


بی‌درنگ و وقفه ارکان نمازش را شکست

سائلی دارد برای خاتم از دستش هوس


او که حتماً دوستدارانش هواخواهی کند

می‌رسد آن لحظه که بالا نمی‌آید نفس…


یک نفر باشد سزاوار امامت… این و بس

یک نفر باشد سزاوار زعامت… این و بس


آن کسی که بی‌هراس از زخم‌ها و از گزند

درب خیبر را به یک دستش ز جایش برد و کند


مانده در ذهن عرب از روز خندق تا ابد

ضربه‌ای که کرده حیران هم فرس هم عبدود


ضربه‌ای که از عبادت‌هایمان بالاتر است

ضربه‌ای که از تمام آسمان والاتر است


یک نفر که در احد بر دین و ایمان شد سپر

خورده او هفتاد زخم اما نترسید از خطر


نعره زد در عرش جبریل ملک با افتخار

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار


نیست اینجا مقام بزدل اهل فرار

نیست اینجا غنیمت‌خواه در وقت قرار


از غدیر خم که رسوا می‌شود اهل نفاق

از غدیر خم معین می‌شود اهل ضرار


باز گردد چو بر خلق جهان درهای لطف

از غدیر خم زمستان می‌شود مثل بهار


از غدیر خم کمال دین محقق می‌شود

می‌رسد اتمام رؤیاهای دین کردگار


می‌شود آغاز ایام امامت بعد از این

از غدیر خم شود آغاز عصر انتظار


گر تو خواهی بشنوی معنای پنهان غدیر

این سخن را با توجه با عنایت گوش‌دار


هست در این جمله معناهای عید کامله

«فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه»


فاطمه یعنی غدیر و فاطمه یعنی ولایت

فاطمه یعنی علی تنها سزاوار امامت


فاطمه یعنی حفاظت از ولی تا پای جان

فاطمه یعنی کمربند علی را... با جسارت


فاطمه یعنی میان آتش نمرودها نیز

با علی باشی اگر هم بشنوی حتی جسارت


فاطمه یعنی بسازی با تمام دردهایت

فاطمه یعنی نه حتی درد «پهلو» را شکایت


فاطمه یعنی بسوزی هر شبت در بین بستر

فاطمه یعنی ببافی موی زینب با رضایت


شعر اشعار عید غدیر خم حسین کریمی سوسمار عید غدیر منافق نفاق حسین کریمی جبلیشهرک محلاتی عید غدیر خم

۵ نظر ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۴
حسین کریمی
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ق.ظ

زمینه شهادت امام باقر علیه‌السلام + سبک

زمینه شهادت امام باقر علیه‌السلام

 

مونده توی سینه

یه بغض دیرینه

کبوتر قلبم

رو خاکا میشینه

نه گنبد و زائر

نه روضه خونی نیست

غریب و مهجوره

نه سایه بونی نیست

 

بگو با اهل آسمون

یا باقر

 

۱ نظر ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۰۳
حسین کریمی
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

ردّ طناب

چند خط ذکر مصیبت امام صادق علیه‌السلام...


باز امشب بهر دوری و هجرِ

چهار قبر غریب گریانم

زائر غربتش اگر نشدم

از غم و غصه نوحه میخوانم

 

نیست حتی کسی که بغض کند

عاشقی هم سر مزارت نیست

نه که یک سایبان نه یک زائر

روضه‌خوان هم که در کنارت نیست...

*

بین سجده گرم راز و نیاز

غرق در ذات کبریا بودی

مات و مبهوت جلوه‌اش شدی و

گرم فریاد ربّنا بودی

 

در سکوت همان شب تاریک

خانه‌ات سوخت بین شعله و دود

کودکانت به اضطراب و هراس

آتش افتاد به هرچه که بود

 

شعله ها چون به خانه‌ی تو فتاد

یادت افتاد روز واقعه را

مادرت پشت در زمین افتاد

فضه فهمید درد فاطمه را

 

کودکانش چقدر میترسند

خانه‌ای که اسیر شعله شود

دخترانش چقدر میترسند

«خیمه‌ای» که اسیر شعله شود

 

کاش میشد عبا به دوش کنی

پیرمردی و پابرهنه چرا؟

کاش مرکب کمی صبور شود

هی زمین میخوری بدون عصا

 

روی دستت نشسته ردّ طناب

غم هر روز و هر شب تو مدام

یادت افتاد کاروان غم و

غصه‌ی کربلا و کوفه و شام

 

دست‌های کبود ای فریاد

دختر بی‌پناه ای فریاد

موی آتش‌گرفته ای فریاد

زینب و یک سپاه ای فریاد...


شعر اشعار روضه شهادت امام جعفر صادق بقیع زائر حسین کریمی

۲ نظر ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۶
حسین کریمی
يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۵ ب.ظ

شهادت امیرالمؤمنین (واحد)

واحد برای شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام + سبک


«علی جان

تو همره حقی و حق با تو علی

علی جان

امیری و شاه و شهنشه و ولی»

 

ذات حق امشب به پا بزم عزاداری کند

دخترت زینب برایت گریه و زاری کند

پسرانت در غمت بر سینه و سر میزنند

هر یتیمی در غمت از دیده خون جاری کند

 

علی جان

تو رفتی و شیعه دیگه پدر نداره

علی جان

تو آسمون عاشقی قمر نداره

 

«علی جان

تو همره حقی و حق با تو علی

علی جان

امیری و شاه و شهنشه و ولی»


بند دوم و سبک در ادامه مطلب

 

۲ نظر ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۵
حسین کریمی
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ب.ظ

مشتاق رفتنست...

در سحر لیله‌القدری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام ضربت خورد...


نامرد روزگار... برخیز از زمین...

وقت اذان شده... بن‌ملجم لعین

 

بر مسجد صلات، شمشیر را بکوب...

مشتاق رفتنست، مولای مؤمنین


شعر اشعار شهادت ضربت خوردن امام علی امیرالمومنین

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۲
حسین کریمی
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۵ ب.ظ

اومد شاه کرامت... (سرود + سبک)

سرود برای میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام + سبک


(اومد ماه سخاوت

اومد شاه کرامت

اومد ماه تموم ماه رحمت)2

 

(امام حسن به فدای کرمت

امام حسن ما غلام و خدمت)2

امام حسن میسازیم یه روزی صحن و حرمت

 

(عاشقای حسنیم

نوکرای حسنیم)2

میخونیم با افتخار

ما گدای حسنیم

 

«ما گدای حسنیم»

*****

سبک و بند دوم و سوم در ادامه مطلب


۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۵
حسین کریمی